AFŞAR

Saturday, August 25, 2007



زبانهاي تركي در ايران

İRAN'DAKİ TÜRK DİLLERİ
DIE TURKSPRACHEN IRANS


پر. در. گرهارد دوئرفرProf. Dr. Gerhard Doerfer
ترجمه: مئهران باهاري


نت مترجم:

١- تركيشناس برجسته و آلتائيستيك مشهور پروفسور گرهارد دورفر٬ يكي از نامهاي بسيار مهم دنياي تركيشناسي (توركلوك بيليمي) معاصر٬ از سيماهاي برجسته سنت تركولوژي آلماني است. او به تعبيري پدر تركيشناسي ايران به شمار ميرود. وي آثار بسياري در باره تركيشناسي ايران و زبان و لهجه هاي تركي در ايران٬ به ويژه در باره تركي خلجي٬ لهجه هاي خراساني زبان تركي، لهجه سنقري تركي آزربايجاني٬ ديگر زبانهاي تركي اوغوزي در ايران و همچنين رابطه زبانهاي تركي و زبانهاي ايراني تاليف نموده است. وي نخستين كسي است كه زبان تركي خلجي را به عنوان زبان تركي مشخصي، به طور همه جانبه اي تدقيق و به عالم علم معرفي نموده است. گرهارد دورفر در اثر عظيم و حجيم (در چهار جلد٬ جمعا حدود ٢٧٠٠ صفحه) "عناصر تركي و مغولي در فارسي نوين" كه محصول رنج و فعاليتي فوق انساني است، ريشه شناسي تاريخي٬ تنقيدي و مقايسه اي هزاران كلمه تركي موجود در زبان فارسي٬ تاريخ تحول صورت هر كلمه و سير تحول معاني آنها٬ همراه با توضيحات و مدخلهاي بيشمار و گسترده را داده و براي اولين بار بسياري از نكات تاريك مبهم تركيشناسي٬ زبانشناسي٬ ريشه شناسي و ايراني شناسي را روشن نموده است.

٢- نوشته زير ترجمه يكي از مقالات پروفسور دوئرفئر در باره زبان و لهجه هاي تركي در ايران است كه به سبب نشان دادن سير تكاملي دانش ما از زبانها و لهجه هاي تركي در ايران در سٶزوموز درج مي شود. اين مقاله كه بيش از سي و پنج سال پيش نگاشته شده، يكي از نخستين كوششها در دسته بندي جامع زبان و لهجه هاي تركي در ايران ميباشد. از اينرو طبيعي است كه در آن نقصان و كمبودهائي وجود داشته باشد. برخي از اينگونه موارد با مرور زمان و تجمع و آناليز داده هاي نو و انجام بررسي هاي ميداني و آكادميك جديدتر تصحيح شده اند. از آن جمله:

الف- در مقاله ادعا شده است نفوس تركان ايران اعم از ترك، تركمن و خلج حدود يك ششم مردم ايران (حدود ١٧ درصد) است. در حاليكه امروز به قطعيت مي دانيم نفوس تركان ايران به تنهائي و بدون در نظر گرفتن تركمنها و خلجها بين دو تا سه برابر اين رقم يعني بين ٣٤ درصد تا ٥١ در صد جمعيت ايران است.
ب- بربرها و يا هزاره هاي شرقي –كه در مقاله احتمال ترك بودن آنها مطرح شده است- گروهي تاجيك زبان در نواحي شمال شرقي و شرق ايران اند كه همراه با دره زينات و يا هزاره هاي غربي با نام عمومي خاورها شناخته مي شوند.
پ- در مقاله از تركي آزربايجاني به شكل تركي آزري و يا آزري نام برده شده است. امروزه اجماع بر نادرستي اين نامگذاري و تمايل عمومي در جهت استعمال نكردن آن است.

٣- در اين مقاله جمعا از يازده زبان و لهجه (محتملا) تركي سخن رانده شده است. ما امروز مي دانيم كه اين يازده مورد را (با خارج كردن بربريها كه گروهي تاجيك زبانند) مي توان به صورت لهجه هاي سه زبان تركي، تركمني (شماره ٤) و خلجي (شماره ١٠) تصنيف كرد. در واقع آنچه در مقاله تحت عنوان زبان خراساني (شماره ١١) آمده چيزي به جز گروه لهجه هاي خراساني زبان تركي و آنچه تحت عنوان تركي آزربايجاني (آزري) (شماره ١)، ايناللو (شماره ٢)، قشقائي (شماره ٣)، سلجوقي (شماره ٥)، جغتائي و قپچاقي (شماره هاي ٧ و ٨) و زبانهائي تركي در مكران و بلوچستان (شماره ٦) آمده چيزي به جز لهجه هاي گوناگون داخل در گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي نيستند. بنابراين به جز تركمني و خلجي هيچكدام از اين لهجه ها كه در متن مقاله از آنها به شكل زبان ياد شده است، زبان مستقلي نبوده و همه – هم به لحاظ زبانشناسي، هم به لحاظ ادبي و هم به لحاظ سياسي- لهجه هاي زبان تركي در ايران به شمار مي روند.

٤- تصوير دقيق و تقسيم بندي زبانهاي رايج زبانهاي داخل به خانواده زبانهاي تركي در ايران چنين است: "زبان تركي" در ايران صرفا داراي دو گروه لهجه عمده متشكل از "آزربايجاني" (شامل همه لهجه هاي تركي رايج در شمال غرب و جنوب ايران از جمله قشقائي و ايناللو ... و همچنين لهجه سنقري در شهرستان سنقر آزربايجان و برخي از لهجه ها در شمال شرق ايران) و "خراساني" (شامل بسياري از لهجه هاي تركي در شمال شرق ايران و نيز لهجه ابيوردي در جنوب ايران) است. علاوه بر "زبان تركي"، از ديگر زبانهاي داخل در خانواده زبانهاي تركي، زبانهاي "تركمني"، "خلجي"، "قزاقي" و به مقدار بسيار كمي "ازبكي" و "اويغوري" نيز در ايران رايجند. متكلمين زبان خلجي در خلجستان آزربايجان جنوبي و متكلمين بقيه زبانهاي تركي فوق الذكر در شمال شرق ايران ساكنند.

مئهران باهاري



زبانهاي تركي در ايران

گرهارد دوئرفرGerhard Doerfer
ترجمه: مئهران باهاري


ايران از جمله كم شناخته شده ترين مناطقي است كه به زبان تركي در آنها صحبت ميشود. در حاليكه حدود يك ششم مردم ايران به زبان تركي سخن ميگويند تمام لهجه هاي تركي رايج در ايران بسيار كم تدقيق شده اند. اين وضع ناشي از شرايط سياسي نيز هست. ايران كمابيش به مدت هزار سال تحت حاكميت خاندانها (و ارتشهاي) ترك قرار داشته است. و اين مسئله به نوبه خود سبب ايجاد درجه معيني از حس كينه گرديده است و از اينروست كه انتشارات مربوط به فرهنگ و زبان تركي از استقبال كمي برخوردار شده و با حسن نظر بدانها نگريسته نشده است. همانگونه كه قابل تصور است اين رويه به سبب حركات استقلال طلبانه آزربايجاني پس از جنگ جهاني دوم (اين نكته هم قابل ذكر است كه اين حركت به طور وسيعي از خارج حمايت ميشد) و جنگهاي طائفه اي بلا انقطاع قاشقايها تشديد شد. اما تحت تاثير گرايش به ليبريزاسيون كه در تمام شئون كشور در حال جايگيري است (گشايش مدارس و بيمارستانها، راهسازي، اصلاحات ارضي و غيره) امكانات شناخت و بررسي زبانهاي تركي ايران هم تدريجا افزايش مييابد. در تابلوئي كه از اين بررسي بدست ميآيد ايران نه تنها به عنوان كم شناخته شده ترين منطقه ترك زبان، بلكه در عين حال به صورت جالبترين آنها نيز جلوه گر ميشود. اين تابلو هنوز خطوط قطعي خود را پيدا ننموده است. در موارد بسياري فقط بعضي حدس و گمانها وجود دارد و در بسياري جاها نيز اشارات بسيار مبهم و طرحهاي ابتدائي در دست داريم. اما اين هم هست كه آينده محققا ارمغانهاي بسيار گرانقدري تقديممان خواهد كرد.

تاكنون وجود چهار زبان تركي در ايران مفروض بود. (اينها را نه زبان، گروه لهجه ها نيز ميتوان ناميد). در باره اين چهار گروه مختصرا توضيحي ميدهم:

١)- تركي آزربايجاني (آزري): جهت بدست آوردن محدوده انتشار اين زبان به نقشه موجود درPhilologiae Turcicae Fundamenta, I, Aquis Mattiacis ، 1959 مراجعه كنيد. اين زبان از سوي چندين ميليون تن، مخصوصا در شمال غربي كشور صحبت ميشود. مهمترين ناحيه اي كه بدان صحبت ميشود، تبريز است. اين زبان شناخته شده ترين زبان تركي در ايران است. در باره آن آثاري در مقياس وسيع از سوي اروپائيان منتشر شده است. (به Philologiae Turcicae Fundamenta صفحه ٢٨١ و كتابشناسي متعاقب آن مراجعه كنيد). در ايران نيز گهگاه در مورد تركي آزري ايران، كتب گرامر كوچكي منتشر ميگردد. در اينجا فقط به بهترينشان اشاره ميكنم. م. ع. فرزانه، مباني دستور زبان آزربايجان، تبريز، ١٣٣٤ شمسي. (اين دستور زبان، با نمونه قرار دادن اثر زير نوشته شده است: Muharrem Ergin, Osmanlıca Dersleri, I, Türk Dil Bilgisi, İstanbul 1958, 2. baskı 1962)

هر چند كه اين زبان نسبت به بقيه شناخته شده تر است اما نكات خالي بسياري در تدقيق آن نيز موجودند. اين مطلب را شماره آثار چاپ شده نيز روشن ميكند. در ايران پس از جنگ جهاني دوم در مورد دستور زبان تركي آزربايجاني فقط ٢٠ تدقيق چاپ شده است (اطلاعات مفصل در باره اين آثار را در اثر زير نشر خواهم كرد: Irano-Altaica, Current Trends in Linguistics IV) در مقابل در طول همين مدت در آزربايجان شوروي در باره زبان تركي آزربايجاني بيش از ١٠٠٠ اثر چاپ شده است. از مهمترين خلاءهاي موجود اين است كه شيوه هاي بسيار تركي آزري هنوز بسيار كم بررسي گرديده اند. به عنوان مثال، در ساحل جنوب شرقي درياي خزر، در گلوگاه و هشتيكه شيوه اي از تركي آزري وجود دارد كه در آن تغيير ü به u و ö به ə رخ داده است. (اين امر در نقشه Philologiae Turcicae Fundamenta اصلا نشان داده نشده است). به عنوان نمونه در اين شيوه اۆچ-٣ (üç) به اۇچ (uç) ، يۆز- ١٠٠ (yüz) به يۇز (yuz)، دؤرت-٤ (dört) به دَرت (dərt) ، گؤز-چشم (göz) به گَز (gəz) تبديل ميشود. بيشك بررسي شيوه هاي آزري ايران، تابلويي بسيار رنگينتر از آنچه از بررسي لهجه هاي تركي تركيه در آنادولو حاصل شد، بدست خواهد داد.

٢)- ايناللو و ٣)- قشقائي: اين دو فوق العاده به تركي آزري شبيه اند. حتي ميتوانند به عنوان لهجه هاي تركي آزري نيز نشان داده شوند. در جنوب شرقي شيراز (ايناللو) و در شمال غربي آن (قشقائي) صحبت ميشود. جهت بررسيهاي چاپ شده در موردشان مراجعه كنيد به PTF ص ٢٨١. با وجود اينكه مئنگس (Menges) ملزمه بسياري در مورد اين زبانها گردآوري نموده بود، متاسفانه هنوز به چاپ نرسيده اند. به عقيده وي (بر خلاف بسياري از توركولوقهاي ديگر) اين زبانها نميتوانند به عنوان شيوه هاي تركي آزري قبول شوند و به لحاظ خصوصيات عديده اي، بيش از تركي آزربايجاني به تركي تركيه نزديكترند. در باره لهجه قشقائي مقداري ملزمه نيز از سوي دانشجويانم در سال ١٩٦٨ جمع آوري شده است. (مقايسه كنيد با ماده ١٠). چاپ و انتشار هر چه سريعتر تمامي اين ملزمه ضرورت دارد.

٤)- تركمني: طبق نقشه Philologiae Turcicae Fundamenta در منطقه اي كه از قسمت جنوبي جمهوري تركمنستان شوروي (به طور تقريبي از گرگان) و از ساحل جنوب شرقي درياي خزر آغاز ميشود و به صورت قوس وسيعي تا مرز افغانستان (و در ادامه آن تا نواحي داخلي افغانستان هم) امتداد مييابد، صحبت ميشود. (براي عدم تطابق كامل نقشه هاي داده شده با واقعيت به ماده ١١ نگاه كنيد). تركمني ايران (بر خلاف تركمني شوروي) بسيار كم تدقيق شده است. بيشك گهگاه ملزمه اي از اين زبان نيز چاپ و در باره شان بررسيهاي علمي هم صورت ميپذيرد. مثلاYusuf Azmun, Türkmen Halk Edebiyatı Hakkında, s. 38, (Reşid Rahmeti Arat için, Türk Kültürünü Araştırma Enstitüsü Yayınları, 19, Seri: I Sayı: A 2, Ankara 1966) اما در نگاه كلي، اين بررسيها بسيار نارسا ميباشند.

ميشود گفت كه حتي چهار زبان تركي شناخته شده ايران هم تاكنون بسيار كم بررسي شده اند و شيوه هاي اين زبانها غالبا يا اصلا شناخته نشده اند و يا بسيار كم تدقيق گرديده اند. اكنون ميخواهم در مورد زبانهاي تركي ايران كه تاكنون ناشناخته مانده اند صحبت كنم. نخست پنج زبان را كه به شكلي قطعي تثبيت نگرديده اند، اما به طور مبهم اشاراتي بدانها شده است، ميشمارم:

٥)- درK. H. Menges, Research in the Turkic dialects of Iran (Preliminary report on a trip to Persia), Oriens 4 (1951), s. 279 از زبان سلجوقي كه در جنوب و جنوب غربي كرمان بدان صحبت ميشود بحث شده است. يعني زباني تركي در محلي بسيار دور افتاده در شرق ايران. افسوس كه مئنگئس نتوانست فرصت تدقيق زبان سلجوقي را پيدا كند.

٦)- به نظر مئنگئس، ص ٢٧٩، در بلوچستان و مكران يعني كاملا در جنوب شرقي ايران نيز تركاني هستند. اما حتي نامهاي اين قبايل ترك نيز دانسته نيست. از اينرو موجوديت و يا عدم موجوديتشان به قدر كافي شبهه دار است.

٧)- و ٨)- طبق نامه Làszló Szimonisz (Bloomington) كه به سال ١٩٦٥در جنوب ايران بوده است، در جنوب تهران دهاتي هستند كه به زبان جغتائي (تركي شرقي) و قبچاقي سخن ميگويند. بخشهاي مهم اين نامه را كه از استانبول به اينجانب فرستاده است را نقل ميكنم: "از ٢٨ تموز ١٩٦٥ تا اواسط آوگوست در جنوب ايران، در اطراف شيراز و اصفهان بودم. هيچ چيز در باره تركان جنوب ايران ننوشتم. ملزمه بسيار اندكي در دست دارم. اما متاسفانه آن هم پيشم نيست. بررسيهايي در مورد بعضي كلمات انجام دادم و شباهت بسيار بزرگي بين آنها و تركي غربي (قپچاقي) مشاهده نمودم. شخصي كه در راه با وي آشنا شده بودم از دو روستا در نزديكي شهر رضا شاه (در راه اصفهان، ٩٠ كيلومتري جنوب تهران) برايم سخن گفت. گويا يكي لهجه غربي و ديگري لهجه شرقي را بكار ميبرد. شخصي كه اين اطلاعات را به من دارد ميگفت كه از طائفه سمرقند بوده و به زبان جغتائي صحبت ميكند. در عين حال سيستم شمارشي اي كه امروزه بكار ميبرند به سيستمي كه در كتيبه هاي اورخون استفاده شده است بسيار شباهت دارد".

تاكنون وجود يك لهجه اويغوري و يك لهجه قبچاقي كه شمارش-لايه هاي-فوقاني تركي باستاني را حفظ كرده باشند در ايران معلوم نبود. افسوس كه اينجا نيز بررسيهاي نتيجه داري وجود ندارند. شاگردانم در سال ١٩٦٨ دهات مزبور را جستجو كرده اما نيافته اند.

٩)- بنابر اثر حسينعلي رزم آرا، فرهنگ جغرافيائي ايران، تهران، ١٣٢٧ شمسي، (و جلدهاي ديگر كتاب در سالهاي آتي) در شمال شرقي ايران (خراسان) دهات بسياري كه اهاليشان به زبان بربري سخن ميگويند وجود دارند. در اين مورد، نقشه اي از طرف مدرس سمينار ايرانيستيك دانشگاه گوتينگن آقاي پرويز رجبي آماده چاپ است. (كه در ضمن موقعيت زباني در خراسان را به طور كلي نشان داده و موارد ٤ و ١١ نيز را در برخواهد داشت). به استناد سخنان آقاي رجبي زبان بربري ميتواند لهجه اي تركي باشد. اما خود وي نيز به عدم قطعيت اين ادعا معترف است. در اين مورد هم نخست، انجام بررسيهائي مفصل ضروري است. فقط در اثرH. F. Schurmann, The Mongols of Afghanistan, 's-Gravenhage, 1962 صفحه ١١٤ اينكه بربريها از هزاريها يعني تاجيكهائي كه داراي قيافه مغولي باشند محتملتر مينمايد. (اين مطلب از طرف Semih Tezcan گفته شده است).

بنابراين شمارش زبانهاي تركي ايران را كه تاكنون معرفي شده و بررسي نشده اند بپايان برديم. مقاله مان را با معرفي دو زبان تركي كه تاكنون شناخته نشده بودند، اما اخيرا به طور همه جانبه اي بررسي شده و ديگر داراي ملزمه كافي هستند، ختم ميكنيم:

١٠)- نخست با زبان خلج كه به فاصله ٢٠٠ كيلومتري از جنوب غربي تهران صحبت ميشود، آغاز ميكنيم. موقعيت خاص اين زبان تاكنون معلوم نبود. (مثلا منگس در اثر فوق الذكر خود، صفحه ٩ و ٢٧٨ خلجي را لهجه اي از تركي آزربايجاني نشان داده است. در سالهاي ١٩٠٦ و ١٩١٧ منورسكي قيدهايي از اين زبان به عمل آورده و در سال ١٩٤٠ از سوي وي مقاله اي (The Turkish Dialect of the Khalaj, BSOAS 10:2, 417-437) منتشر و در همان سال محقق ايراني م. مقدم مجموعه اي از كلمات (گويشهاي وفس و آشتيان و تفرش. ايران كوده ١١ ، تهران ١٣١٨ شمسي) را چاپ كرده است. نويسنده اين مقاله موفق به اثبات اين مطلب شد كه خلج نه تنها شيوه (كمي دور افتاده) زبان تركي آزري نيست، حتي زبان تركي معيني نيز نبوده، بلكه گروه مشخصي از زبان تركي را تشكيل ميدهد. (Das Chaladsch- Eine Archaische Türksprache in Zentralpersien, ZDMG 118, 1968 79-112).

خانواده زبانهاي تركي ميتوانند به هفت گروه تقسيم شوند:

١- چوواش
٢- تركي جنوب غربي يا اوغوز (تركي تركيه و غيره)
٣- تركي شمال غربي يا قبچاق (تاتاري قازان و غيره)
٤- تركي جنوب شرقي يا اويغور (ازبكي و غيره)
٥- تركي شمال شرقي يا سيبرياي جنوبي (تووين و غيره)
٦- ياقوت
٧- خلج

در حاليكه خلج كوچكترين گروه را تشكيل ميدهد (تقريبا از سوي ٢٠،٠٠٠ نفر در ٤٦ روستا صحبت ميشود) همراه با چوواش مهمترين اين گروههاست. زيرا نشاندهنده قديميترين خصوصيات است. در اين زبان نه فقط "-د-" (-d-) باستان تركي بلكه "ه-" (پ- به ف-)h- (p- به f-)) تركي مادر متاخر نيز مشاهده ميشود. مثلا در خلج هاداقhadaq - (چوواش: اوراura-، تركي تركيه، تاتاري قازان، ازبك: آياق-ayak، تووين: آداخ-adax يا آتاخ-atax). وجود "ه-" قديم در نخستين حرف كلمه به صورت تك و توك در بعضي از زبانهاي تركي معلوم بود (مثلا در آزري و اويغوري نو: هؤل-höl؛ ازبك: هول-hol؛ خلج: هيل-hîel، هؤؤلhőöl - به معني خيس). اما فقط خلج است كه به روشني تعويض "Ø-" در نخستين حرف كلمه را با "ه-" در نخستين حرف كلمه به گونه اي سيستماتيك محافظه كرده است. (دو مصوت a-ا و â-آ در نخستين حرف، مثلا ât=اسم، at=اسب در تركي باستان، در بسياري از زبانهاي تركي مدرن مثل هم اند: در آزري ad= اسم و at= اسب، اما در خلجي âat= اسم و hat= اسب).

باز خلج تنها زبان تركي است كه مصوت كوتاه با مصوت كشيده ساده î و مصوت ديفتونگ شده كشيده را به عنوان كيفيتهاي سه گانه مصوت در زبان تركي مادر حفظ نموده است. (مثلا a و â و âa را). به همين دليل ميشود مواردي را كه در كاشغري با صدادار كشيده و در عوض در تركي (و ياقوتي) با مصوت كوتاه نشان داده ميشوند و ما آنها را تاكنون استثناء ميناميديم توضيح داد. تابلوي كوچكي بدهيم: گروه اول (â,ê,î,ô,ő,û,ű) صدادارهاي كشيده و گروه دوم (ā,ē,ī,ō,ū) صدادارهاي نيم كشيده را نشان ميدهد. بايد اين نكته را نيز روشن كنم كه در موارد غيرتاكيدي و يا حين مكالمات سريع تمايل به كوتاه شدگي مصوت كشيده موجود است.

صدادار a
تركي (آزري) آت at باش baş آد ad
تركمني آت at باش baş آت ât
كاشغري آت at بآش bâş آت ât
خلج هات hat بآش bâş آات âat

صدادار o
تركي (آزري) توخ tox قول qol اود od
تركمني دوق dok قول gol اوت ôt
كاشغري توق tok كول kôl اوت ôt
خلج توخ tox قول quōl-gol هوت hûot

در باره بررسي اين زبان اين اطلاع را ميبايست بدهم: در مارس ١٩٦٨ سه تن از شاگردانمSemih Tezcan, Hartwg Schintharlt, Wofram Hesche از طرفم سفري تحقيقاتي انجام دادند. (به سبب ماموريت بسيار از قبل تعيين شده ام به عنوان استاد مهمان در آمريكا، از اين سفر تحقيقاتي باز ماندم). شاگردانم از اين سفر ٩ نوار كاست پر خلجي و مقداري ملزمه از لهجه قشقائي به همراه آوردند. در همان سال مقاله فوق الذكرم در ZDMG منتشر شد. به سبب تحرير اين مقاله در سال ١٩٦٧ ملزمه اي كه دانشجويان همراه خويش آورده بودند در آن منظور نشده بود. و فقط بر اساس آثار مينورسكي و مقدم تنظيم شده بود. در مقاله فوق الذكر ديگرم كه در Current Trends چاپ خواهد شد، نيز توضيحاتي در مورد زبان خلج نوشتم. علاوه بر اين در كنگره شرقشناسان آلمان در Würzburg كنفرانسي در مورد زبان خلج داشتم. متن اين كنفرانس در ميان مقاله هاي كنگره چاپ خواهد شد. در اين سفر ملزمه اولين سفر به خلجستان ارزيابي گرديده است. در مارت ١٩٦٩ دومين سفر تحقيقاتي را همراه با پرويز رجبي و سميه تئزجان (تنها فرد اشتراك كننده در هر دو سفر) انجام داديم. ملزمه جمع آوري شده در اين سفر بسيار بيش از سفر نخستين بوده است. قبل از آن در تاريخ ١٩٦٨كتاب Khalaj Materials, cilt I بر اساس ملزمه سفر نخست جهت انتشار به Altaic and Uralic (Bloomington) فرستاده شد. در اين كتاب چندين متن داده شده و اهميت زبان خلج از ديد تاريخ، زبانهاي تركي مطرح شده است. جلدهاي بعدي اين سري شامل موضوعات زير خواهد بود: جلد II- متون باقيمانده ، جلد III- دستور كامل زبان، جلد IV- اطلس منطقه خلج.

جهت بدست آوردن فكري تقريبي از موقعيت خاص اين زبان تركي، متني از روستاي خراب ميدهم. اين شعر را آقاي مسيب عرب گل در سال ١٩٦٨ نوشته و اولين سند كتبي ادبيات خلج بشمار ميرود. (خلجها صاحب ادبيات مخصوص به خود بويژه ادبيات كتبي نيستند). اين را نيز متذكر ميشوم كه سيستم آوانگاري در اين متن ساده گرديده است (بدين ترتيب مصوتهاي باز و بسته را به صورت جداگانه نمايش نميدهم. براي بدست آوردن اطلاعات مفصل موجد در مورد فونتيك بسيار پيچيده زبان خلج مراجعه كنيد به Khalaj Materials cilt I . a هميشه لبي (labial) است و تلفظ ميشود. ğ دائما به صورت غ تلفظ ميشود٬ (مانند كلمه آغ و نه با صدايي مثل دويون).

نهار باشوي تيكي يئل هپسر-ارتي Nahâr bâşuy tîki yēl həpsə’r-ərti
يوزويو بي هاچوق٬ بي بكتر-ارتي Yüzüyü bî hāçuk bî bəktə’r-ərti
اگر قوسه ي بي حالا بودويا (١) واقسام Əgər quosəy bî hâlâ bōduya vaqsam
صوابي سه يه حجج-ي اكبر ارتي Səvâbi səyə ha’cc-i əkbər ərti
كؤزيي جئيران كؤزيده خئيلي يه تر Köziy ceyrân közidə xeyli yətər
قاشوي آسمان كمانيدا (٢) كمانتر Qâşuy âsmân kəmânida kəmântar
هئيكه لوي نئسه كه مانوتماق (٣) اولور Heykəlüy nêsəkə mânutmaq ōlur
صينوبروارا هايدوم يا كي يه تر Sinobə’r-vâra’ hāydum yâ ki yətər
من اون ايلر ايميدم سنيه كلگه ي Mən ōn yi’l-ər imî’dəm sən’yə kəlgəy
اگر كلدوي تاقي قويمام يو وارگه ي Əgər kəldüy taqı quomam yo’vargəy
زمانا بيوفالارلا رفيق ار (٤) Zəmâna bîvafâla’rla rəfî’ğ-ar
ياغين او قويمايور كي سنيه كلگه ي Yağın ō quo’mayur ki sən’yə kəlgəy
نه من فرهاد و نه سن شيرين اولوي Nə mən Fərhâd o nə sən Şīrīn ōluy
نه من مجنون٬ نه سن ته لئيلي اولوي Nə mən Məcnûn nə sən tə Leyli ōluy
ولي ييز بيسوتون بي تيشه واروم (٥) Vəlî yîz Bîsutûn bî’ tīşə vâarum
قازام تاغ و بيليم كي راضي اولوي (٦) Qazam tâğ u bilim ki râzī ōluy
بي كاغاذ ييره كوم قانيلا يازدوم Bî kağaz yirəküm qâani’la yazdum
گوه رچين بوينيده من اونو هاسدوم Gəvərçin būynida mən onu hasdum
گوه رچيني اوچورتدوم هواقا (٧) Gəvərçini uçurtdum həvâka
كؤزيم يول و اؤزوم يئشيكچه (٨) قالدوم Közim yûol o üözüm īeşi’kçə qaldum

١- bōduya در تركي باستان bôduna، bôd "قد، بدن". در تركي تركيه (و آزري) بويboy . در كلمه -d- حفظ شده است.
٢- مانند كتيبه هاي اورخون حالت مفعول منه (Ablative) da-دا و də-ده است. (-دن)
٣- "مان" فارسي به معني مثل، مانند. از فعل مانيدن به معناي شبيه بودن.
٤- (ar-ار، ər-ر) (است dir=) معادل (-ərürارور) در تركي باستان است. ərti هم از همان ريشه است.
٥- وار مانند فعل صرف ميشود. بيشك تحت اثر فعل داشتن فارسي است.
٦- تلميح به افسانه فرهاد و شيرين.
٧- حالت مفعول به (Dative) به شكل كاka-، كه kə-است. (-ه)
٨- حالت مفعول فيه (Locative) به شكل معمولي –چاça-، -چهçə- است. در كلمه يوول (yûol) اين پسوند حذف شده است. (-ده)

زبان خلج به لهجه هاي متعددي تقسيم ميشود. از ميانشان لهجه تلخاب كه در منتهي اليه شمال غربي قرار دارد، از ديگر لهجه ها كاملا متفاوت بوده، حتي از سوي خلجها به صورت زباني جدا تلقي ميگردد. بعضي از خلجهائي كه كوچ كرده اند هم اكنون در ميان قشقائيان زندگي ميكنند.

١١)- ميخواهم آخرين زبان را خراساني بنامم. اين زبان تاكنون شناخته نشده بود. (اين وضعيتي تيپيك براي ايران است!!). در حاليكه اين زبان از سوي ٨٠٠،٠٠٠ تن صحبت ميشود. در اثر رزم آرا از اين زبان به سادگي با (تركي) (يعني تركي آزربايجاني) ياد ميشود. در مقابل در نقشه هاي اروپائي (در نقشه Fundamenta هم) گفته ميشود كه در اين ناحيه به تركمني تكلم ميشود. براستي هم در خراسان (مخصوصا در قسمتهاي شمال شرقي، مثلا گرگان و علاوه بر آن به صورت جزاير زباني بسيار) به زبان تركمني صحبت ميشود. اما زبان اصلي (با كنار گذاردن فارسي) تركي خراساني است. اين زبان در عين حال كه شباهت معيني با زبان تركمني نشان ميدهد (مثلا حفظ مصوتهاي كشيده) از سوي ديگر به جهات خصوصيات عديده مهمي به صورت قطعي از تركمني جدا ميگردد و چه از سوي ساكنان خراسان و چه از سوي مقامات ايراني جدا از تركمني شمرده ميشود. طبق اطلاعاتي كه رزم آرا ميدهد، نقشه مفصل منطقه از سوي آقاي رجبي كه خود اهل همين منطقه ميباشد (اما بسيار زود از اين محل جدا شده است) آماده خواهد شد.

در ٥ ام مارس ١٩٦٩ فرصت ثبت ملزمه اي چند از اين زبان حاصل گرديد. در مورد اين ملزمه ذيلا توضيح داده خواهد شد. اشخاصي كه اين ملزمه از سوي آنها گردآوري شده ات، عبارتند از اسماعيل بيدي (٢٧ ساله، تكنيسين) و مهدي فيروزيان (٣٢ ساله، كارمند بانك) و هر دو اهل بجنورد ميباشند. از بررسي زبان اين دو شخص نتايج زير بدست ميآيد:

١- روشن است كه زبان مورد بحث از گروه جنوب غربي زبانهاي تركي است. درgēz چشم (به جاي göz)، dīş دندان (به جاي diş). در تمام زبانهاي اوغوز صداي پيشين -k و -t در تركي باستان (kőz, tîiş) به -g , -dتبديل شده اند.
٢- اين زبان مصوتهاي كشيده تركي باستان را حفظ كرده است. مثلا bût ران، yâğ روغن،kân خون، yôl راه، (در تركمنيbût, yâğ, gân, yôl).
٣- مصوتهاي محافظه شده به طور سيستماتيك در تركي تركمني نيز موجود است (در لهجه هاي غربي آنادولو نيز مصوتهاي كشيده كوتاه شده اند و بسيار نادراند. مقايسه كنيد با Zeynep Korkmaz, Batı Anadolu Ağızlarında asli vokal uzunlukları hakkında, TDAY, Belleten 1953, 197-203) عليرغم اين امر، خراساني غير از تركمني است. اين مطلب را حفظ مصوتهاي كشيده تركي باستان، نه فقط در مواضعي كه در مصوتهاي ديفتونگ كشيده وجود دارند، بلكه در موارد زير ديگر نيز روشن ميسازد. مشابه آنچه فوقا مشاهده كرديم، تركمني كشيدگيهاي ديفتونگ را محافظه نموده، كشيدگيهاي ساده را نيز كوتاه كرده است. يعني âatبه جايât (اسم)، اما baş به جاي bâş (سر). خراساني كشيده گيهاي ساده را نيز محافظه كرده است. bâş (سر)، îç (سه)، (در تركمني üç، اما در خلج űş-îç، در كاشغري űç).

در نكات مهم ديگري نيز خراساني به وضوح از تركمني جدا ميگردد. از جمله تبديل ö به eو ü به i است. در اين امر بي شك تاثير زبانهاي ايراني موجود است. در فارسي صداهاي ö و ü موجود نميباشد. (مقايسه كنيد با شيوه فوق الذكر گلوگاه از تركي آزري. در آنجا نيز تحت تاثير فارسي به همان شكل صداهاي ö و ü تغيير يافته اند. فقط اين نيز هست كه ü بهu تبديل شده است). مقايسه كنيد با مثالهاي داده شده در فوق،gēz (به جاي göz) و îç (به جاي üç). چند مثال ديگر: gīn (به جاي gün)، sît (به جاي süt)، hêel، dīert (به جاي dört)، elmâk (به جاي ölmek) و غيره (به ترتيب به معني چشم، سه، روز، شير، خيس، چهار، مردن).

در بعضي موارد، خراساني شكلهائي را كه يادآور زبانهاي ديگر تركي است، از خود نشان ميدهد. از اين جملهilân (تركمني yılân)، ilan تركي آزري را بخاطر ميآورد. باز dūdak (در تركمني dôdak٬ در آزري dodaq) بسيار بيشتر از زبانهاي اوغوزي رايج در شرق يعني تركمني و آزري كه به لحاظ جغرافيايي به خراساني نزديكترند، يادآور تركي تركيه (dudak) است. (آيا ميبايست شكل dudok اوزبكي را با اين كلمه خراساني توضيح داد؟ مقايسه شود باA. K. Borovkov, Uzbeksko-Russkiy Slovar, Moskova, 1959, 153)

اضافه بر موارد فوق، خراساني داراي بعضي اشكال ويژه است كه در هيچ كدام از زبانهاي ديگر اوغوز مشاهده نميشود. از اين جمله:

-k به عنوان صداي آخر هميشه به y–ي تبديل شده ست. مثلا eşey به جاي eşek،iney بجاي inek، eley به جاي elek، otirdi با i بسته به جاي oturdu (به موازات اين، otirdi با i باز به جاي oturdu). اين وضع را ميتوان با تبديل k در اشكال eşek-eşeyim توضيح داد.

u را پس از هجاي اول به طور طبيعي به شكل ı ميبينيم. به عنوان مثالodın به جاي (odun)، u در هجاي اول نيز ميتواند به ı تبديل شود. Bırın به burın به burun و yımırta به yumırta به yumurta).

خراساني داراي كلمات منحصر به خود بسياري است. از اين جمله:

eyāğe پدربزرگ، eyaneمادر بزرگ eyü به edgü âğa, ana، پدر خوب، مادر خوب. (در تركمني اين كلمه فقط در اصطلاح eygörmek به معناي دوست داشتن، خوش آمد، محافظه شده است).
ağızke (پنجره) كه احتمالا از كلمه ağız ساخته شده است. در مقابل در زبانهاي ديگر جنوب غربي كلمه فارسي پنجره جايگزين شده است. در تركي تركيه pencere و آزري پنجره pəncərə، تركمني pencire

در بعضي موارد خراساني خصوصيات باستاني را حفظ نموده است و از اين نظر با تركمني در يك مسير قرار دارد. از اين جمله:

در bermek به جاي vermek و bo بجاي var، حرف b حفظ شده است.
صداي ñ حفظ گرديده است. مانندoturdiñ (به جاي oturdun)، onıñ dili (به جاي onun dili).

چند كلمه خاص خراساني به عنوان آخرين مطلب داده ميشود:

ôrinçe (يونجه در تركي تركيه و آزري yonca، تركمني yorunça).
towli تگرگ (تركي تركيه و آزري dolu، تركمني dolı، خلج tuolo و اشكال مشابه از ريشه tôli در تركي مادر).
eki (در تركي تركيه و آزري و تركمني iki)، اما اشكال مختص به لهجه ها در آزري ekki، تركمني eki).
yığlamak گريستن (تركي تركيه و آزري ağlamak، تركمني ağlamak ، اما كلمه yığlamak در بسياري از شيوه هاي ديگر تركي كلمه اي شناخته شده است. شكل باستاني آن نيز yığla است).

همانطور كه از مثال فوق الذكر ديده ميشود، خراساني در بعضي موارد, -h –ه را حفظ نموده است. اما اين وضعيت مانند آنچه كه در زبان خلج ديده ميشود ثابت و پايدار نيست. (مقايسه شود با آزري hol و غيره. اما در تركمني ől).

اين زبان خصوصيات بسيار ديگري نيز دارد، ملزمه جمع آوري شده در مقاله ديگري چاپ خواهد شد، فعلا بدين مقدار بسنده ميشود (آيا اين زبان با زباني كه در F. A. Abdullayev, Fonetika Chorezmskich Govorov, Taşkent 1967 تحت نام اوغوز-اوزبك تصوير ميشود و در واقع ميبايست اوزبك-اوغوز باشد رابطه اي دارد؟)

----

طبقه بندي زبانهاي اوغوز كه تاكنون در سه گروه انجام ميگرفت، اكنون بايد با گروه بندي چهارگانه زير تعويض شود:

١- اوغوز غربي
تركي تركيه
تركي آزربايجاني
٢- اغوز شرقي
تركي خراساني
تركي تركمني

در اين طبقه بندي زبانهاي ١ و ٢ به هم و زبانهاي ٣ و ٤ به يكديگر نزديكتراند به گونه اي كه هر دوتاي آنها يك زيرگروه را ميتوانند تشكيل دهند. از سوي ديگر تركي آزربايجاني از بعضي لحاظ گذر از تركي تركيه به اوغوز شرقي را نشان ميدهد. (مثلا حالت مفعول پس از مصوت ni–ني، در تركي تركمني kişi-ni، تركي تركيه –يي kişi-yi). به موازات اين خراساني نيز در بعضي موارد گذار از تركمني به اوغوز غربي را نشان ميدهد. مثلا ايلان ilan مانند تركي آزري، در تركي تركيه yılan ييلان). بدينگونه ترتيب ١ و ٢ و ٣ و ٤ نيز تائيد ميشود.

خلاصه كنم، تدقيق و بررسي زبانهاي تركي در ايران، تابلوئي از منطقه عمومي زبانهاي تركي را كه امكان بدست آوردن آن تاكنون فراهم نبوده است بدست ميدهد. بدون انجام اين بررسي، بنيانگذاري توركولوژي مكمل و بي نقص امكان ندارد. قدمهاي بزرگي به سوي ليبريزاسيون در كشور (ايران) برداشته ميشود. بيشك اين جريان ليبريزاسيون منحصر به محدوده اجتماعي نبوده (مانند كاهش فاصله طبقاتي) در حيطه ملي (كاهش تنشهاي معين بين ملل مختلف در ايران) نيز آثار خود را نشان خواهد داد. تنشهاي موجود و قبل از هر چيز تشكل ايران از ملل مختلف (از سوي دولت ايران نيز) نبايد به صورت مسئله اي كه وجود ندارد انكار شود. (Litt: “Nicht wegsehen, sondern hinsehen macht die Seele frei” مشاهده كردن، نه خود را به نديدن زدن است كه روح را نجات خواهد داد). اما نشانه هاي خوبي از كاهش اين تنشها وجود دارد. بيشك طبقات پائين مردم ايران فهيم و با دركند و پيشداوري اي بر عليه زبانها و انسانهاي بيگانه ندارند. اين رفتار كم كم در دواير دولتي نيز جايگزين ميشود. ايران با ملل داراي حقوق برابرش، كه صاحب فرهنگ و زبانهاي متفاوتند، ميتواند به صورت سوئيس شرق درآيد و آن موقع است كه زمان بررسي دقيق ملل مختلف ساكن در ايران از جهات مختلف فرارسيده است. و بدينگونه علم فيلولوژي و توركولوژي به مقياسي كه از امروز نميتوان آنرا تخمين زد، غنيتر خواهد شد.


posted by 1:14 PM



افشار

اَفْشار، نام‌ يك‌ گروه‌ بزرگ‌ قومى‌ - عشايري‌ از اقوام‌ ترك‌ زبان‌ ايران‌. افشار در متنهاي‌ قديم‌ به‌ صورتهاي‌ اَوْشار (بدرالدين‌، 20؛ ابوالغازي‌، 27)، اَوشر (رشيدالدين‌، 1/40)، اَوْشَريّه‌، اوشاريه‌ و افشاريه‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، 14/48؛ مقريزي‌، 4(1)/86، 126، جم ؛ قلقشندي‌، 7/282) نيز آمده‌ است‌.
افشار يكى‌ از نيرومندترين‌ ايلات‌ ترك‌ زبان‌ (فيلد، 49) در تاريخ‌ ايران‌ به‌ شمار مى‌رفته‌ است‌. در زمان‌ سلجوقيان‌ نام‌ افشار چنان‌ وحشت‌انگيز بود كه‌ اقوام‌ تركمان‌، ازبك‌ و تاتار كودكان‌ خود را با گفتن‌ عبارت‌ «اوشار گَلدي‌» (افشار آمد) مى‌ترساندند (قدوسى‌، 18). ايل‌ افشار يكى‌ از ايلات‌ تشكيل‌ دهندة سپاهيانى‌ است‌ كه‌ اقتدار شاه‌ اسماعيل‌ اول‌ صفوي‌ (سل 907-930ق‌) را در ايران‌ استوار كردند و يكى‌ از 32قبيلة اشرافى‌ داراي‌امتيازات‌ ويژه‌ (اروج‌بيك‌، 67) و نيز از ايلات‌ عمده‌ و معتبر قزلباش‌ (ابوالحسن‌ مستوفى‌، 156-157) در دورة صفوي‌ بوده‌ است‌. سران‌ و اميران‌ طايفه‌هاي‌ افشار در جنگهاي‌ پادشاهان‌ صفوي‌ با عثمانيها و ازبكها، در سپاه‌ نادرشاه‌ نقش‌ بزرگ‌ و مهمى‌ داشتند. بخش‌ بزرگى‌ از نيروي‌ سپاه‌ قاجار را نيز مردان‌ طايفه‌هاي‌ ايل‌ افشار تشكيل‌ مى‌دادند (, 2 EI.(I/240
امروزه‌ بيشتر طايفه‌هاي‌ افشار در شهرها و روستاهاي‌ ايران‌ اسكان‌ يافته‌اند و فقط گروههاي‌ كوچكى‌ از آنها شيوة چادرنشينى‌ و كوچندگى‌ را حفظ كرده‌اند و ييلاق‌ و قشلاق‌ مى‌كنند.
خاستگاه‌ قومى‌: نخستين‌بار كاشغري‌ در ديوان‌ لغات‌ الترك‌ (تأليف‌: 466ق‌) از ايل‌ افشار نام‌ مى‌برد و افشارها را از تركان‌ اُغوز يا تركمان‌ و يكى‌ از 22 تيرة آن‌ قوم‌ به‌ شمار مى‌آورد (1/56؛ نيز نك: بدرالدين‌، ابن‌ تغري‌ بردي‌، همانجاها؛ مقريزي‌، 4(1)/86؛ نيز نك: رشيدالدين‌، 1/35-36؛ استرابادي‌، 26؛ شيروانى‌، 106).
اوشر يا اوشار را نام‌ يكى‌ از 4 فرزند يولدوزخان‌، پسر سوم‌ اغوز، و آن‌ را به‌ معنى‌ «چالاك‌ و به‌ شكار جانوران‌ مهوس‌» (رشيدالدين‌، 1/40) و يا كسى‌ كه‌ كاري‌ را به‌ چالاكى‌ انجام‌ مى‌دهد (ابوالغازي‌، 28)، آورده‌اند. قوم‌ افشار ظاهراً نام‌ خود را از نام‌ سر دودمان‌ قومى‌ خود «اَوْشَر» گرفته‌ است‌ (لاكهارت‌، نادرشاه‌، .(17 مقدسى‌ از دهى‌ بزرگ‌ به‌ نام‌ اوشر در تركستان‌ ياد مى‌كند (ص‌ 282). شايد به‌ سبب‌ اقامت‌ گروهى‌ از نياكان‌ افشار در اين‌ ده‌، آن‌ را اوشر مى‌خواندند.
نشان‌ دودمانى‌ - طايفگى‌: هر يك‌ از 22 يا 24 تيرة قوم‌ اغوز (نك: رشيدالدين‌، 1/35) از جمله‌ افشارها، تَمْغا، يا نشان‌ مخصوصى‌ براي‌ خود داشتند كه‌ «فرمانها، خزاين‌ و گله‌ و رمه‌»هايشان‌ را بدان‌ نشانه‌ گذاري‌ مى‌كردند و به‌ اينگونه‌ از يكديگر متمايز مى‌شدند (همو، 1/37). نشان‌ دودمانى‌ - طايفگى‌ افشار را كاشغري‌ (همانجا) به‌ شكل‌ آورده‌ است‌ (نيز نك: رشيدالدين‌، 1/40؛ بدرالدين‌، 20).
ايل‌ افشار يك‌ اونقون‌ يا جانور مقدس‌ نيز داشت‌. اين‌ اونقون‌ ميان‌ افشارها و 3 تيرة ديگر از فرزندان‌ يولدوزخان‌ مشترك‌ بود. رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ واژة اونقون‌ را برگرفته‌ از كلمة «انيق‌» تركى‌ و به‌ معناي‌ مبارك‌ نوشته‌ است‌. اونقون‌ ايل‌ افشار «طوشنجيل‌» ناميده‌ مى‌شد كه‌ احتمالاً يك‌ پرندة شكاري‌ بود. افشارها طوشنجيل‌ را مقدس‌ و مبارك‌ مى‌شمردند و شكار و آزار اين‌ پرنده‌ را منع‌ كرده‌ بودند و گوشتش‌ را هم‌ نمى‌خوردند (1/37، 40).
هر يك‌ از تيره‌هاي‌ اغوز مجاز بودند كه‌ به‌ هنگام‌ «طوي‌» (جشن‌، به‌ خصوص‌ جشن‌ عروسى‌) و پختن‌ غذا فقط اندام‌ معينى‌ از گوشت‌ حيوان‌ را به‌ كار برند و بخورند (همو، 1/37- 38). اندام‌ گوشت‌ تعيين‌ شده‌ براي‌ افشار و 3 تيرة ديگر فرزندان‌ يولدوزخان‌ «صاغ‌ اوباحه‌» بود كه‌ كاربرد و خوردن‌ آن‌ براي‌ قبيله‌هاي‌ ديگر قوم‌ اغوز حرام‌ شمرده‌ مى‌شد (همو، 1/40).
به‌ نظر يكى‌ از پژوهشگران‌ ايرانى‌، نظام‌ اونقون‌ پرستى‌ پيش‌ از انتخاب‌ تمغا و شيوة نشانه‌گذاري‌ بر گله‌ و رمه‌ در ميان‌ اقوام‌ اغوز پديد آمده‌ بود. اين‌ پژوهشگر اونقون‌ را مختص‌ به‌ دورة «گردآوري‌ خوراك‌» و گذران‌ زندگى‌ از راه‌ شكار و صيد، و تمغا را مختص‌ به‌ دورة «توليد خوراك‌» و تلاش‌ در اندوختن‌ و حفظ ذخاير، گله‌ و رمه‌ و متمايز كردن‌ آنها از متعلقات‌ ديگران‌، دانسته‌ است‌ (پوركريم‌، 63 -64).
مهاجرت‌ و پراكندگى‌: سرزمين‌ اصلى‌ افشارها دشت‌ قپچاق‌ در تركستان‌ بود. بنابر داده‌هاي‌ تاريخى‌، در اواخر دورة سلجوقى‌ يك‌ دستة بزرگ‌ از افشارها اين‌ سرزمين‌ را ترك‌ كردند و به‌ ايران‌ آمدند. دسته‌اي‌ از افشار به‌ سركردگى‌ يعقوب‌ بن‌ ارسلان‌ افشري‌ ظاهراً پيش‌ از 543ق‌ (دهة 540ق‌) به‌ خوزستان‌ مهاجرت‌ كردند (وصاف‌، 86؛ نيز نك: كسروي‌، 48، حاشية 1).
گريختن‌ يكى‌ از اميران‌ برجستة ايل‌ افشار به‌ نام‌ آيدغدي‌، يا كُشْطغان‌ (برخى‌ مانند بنداري‌ اصفهانى‌ نام‌ او را آيدغدي‌ بن‌ كشطغان‌ نيز آورده‌اند)، معروف‌ به‌ شَمْله‌ يا شومله‌، در 547ق‌ از همدان‌ به‌ خوزستان‌ (بنداري‌،210،262؛راوندي‌،260-261؛ ابن‌اثير،11/163)، و اشارة ابن‌ اثير (11/201) به‌ گرد آمدن‌ جمع‌ بسياري‌ تركمان‌ در خوزستان‌ در 550ق‌، اقامت‌ طايفه‌هايى‌ از ايل‌ افشار را از آغاز دهة 540ق‌، يا حتى‌ پيش‌ از آن‌ تاريخ‌، در خوزستان‌ تأييد مى‌كنند. احمد كسروي‌ نيز بر آن‌ است‌ كه‌ اگر گروهى‌ از افشارها در خوزستان‌ زندگى‌ نمى‌كردند، هيچ‌گاه‌ شومله‌ در آنجا پناه‌ نمى‌گرفت‌ (ص‌ 48). بدليسى‌ نيز در شرف‌نامه‌ از تركان‌ افشري‌ تابع‌ سلجوقيان‌ به‌ سركردگى‌ حسام‌الدين‌ شوملى‌ نام‌ مى‌برد كه‌ حاكم‌ منطقة لر كوچك‌ در خوزستان‌ بود (ص‌ 58).
از قرن‌ 7 تا 10ق‌ از افشارهاي‌ ساكن‌ خوزستان‌ آگاهى‌ درست‌ و روشنى‌ در دست‌ نيست‌. در دورة صفوي‌ باز به‌ نام‌ افشارها و شمار انبوه‌ مردم‌ اين‌ ايل‌ در سرزمين‌ خوزستان‌ در متون‌ آن‌ دوره‌ برمى‌خوريم‌ كه‌ در كهگيلويه‌، رامهرمز، دورق‌، شوشتر و دزفول‌ پراكنده‌ بودند (كسروي‌، 43-44). اسكندربيك‌ در وقايع‌ دورة پادشاهى‌ طهماسب‌ صفوي‌ (سل 930-984ق‌) از حدود 10 هزار خانوار افشار در كهگيلويه‌، به‌ هنگامى‌ كه‌ خليل‌خان‌ افشار حاكم‌ آنجا بود، ياد مى‌كند (ص‌ 140، 227). در اين‌ زمان‌ دو تن‌ از سران‌ طايفه‌هاي‌ افشار خوزستان‌ به‌ نامهاي‌ مهديقلى‌ سلطان‌ و حيدرقلى‌ سلطان‌ در شوشتر و دزفول‌ حكومت‌ مى‌كردند. در 946ق‌، وقتى‌ كه‌ مهدي‌ قلى‌ سلطان‌ سركشى‌ كرد و قلعة شوشتر را گرفت‌ و به‌ غارت‌ مردم‌ در شهرها و روستاها پرداخت‌، حيدرقلى‌ سلطان‌ از جانب‌ حكومت‌ مركزي‌ به‌ دفع‌ او، و پايان‌ بخشيدن‌ به‌ غارتگري‌ مردم‌ طايفة او مأموريت‌ يافت‌ (روملو، 380).
اسكندربيك‌ در عالم‌ آراي‌ عباسى‌ از چند شورش‌ طايفه‌هاي‌ افشار خوزستان‌ در زمان‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ صفوي‌ (سل 996- 1038ق‌) ياد مى‌كند.او يك‌بار (ص‌ 500) به‌شورش‌ افشارهاي‌شوشتر در 1003ق‌، و بار ديگر به‌ طغيان‌ و نافرمانى‌ افشارهاي‌ كهگيلويه‌ و رامهرمز در 1005ق‌ اشاره‌ دارد و در شرح‌ شورش‌ افشارها در رامهرمز از دو طايفة گُندوزلو و اَرَشلو افشار نام‌ مى‌برد (ص‌ 524 - 525). كسروي‌ بجز اين‌ دو طايفه‌، طايفة الپلو را هم‌ از طايفه‌هاي‌ بنام‌ و شناخته‌ شدة ايل‌ افشار در خوزستان‌ معرفى‌ مى‌كند (ص‌ 45، حاشية 3).
ايل‌ افشار در ناحية وسيعى‌ از خاور هويزه‌ تا ناحية دورق‌ در خوزستان‌ مى‌زيستند. دورق‌ پايگاه‌ اصلى‌ اين‌ ايل‌ بود. اعراب‌ كَعبى‌ كه‌ در آغازِ زمامداري‌ِ صفويان‌ پيرامون‌ هويزه‌ و در كنار كرخه‌ بودند، پس‌ از مرگ‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌ به‌ قلمرو افشارها حمله‌ كردند و آنها را بيرون‌ راندند. در دورة شاه‌ عباس‌، امامقلى‌خان‌ والى‌ فارس‌، اعراب‌ قبيلة كعب‌ را از سرزمين‌ ايل‌ افشار بيرون‌ كرد و مردم‌ اين‌ ايل‌ را به‌ سرزمينشان‌ بازگرداند. پس‌ از مرگ‌ نادرشاه‌ (1160ق‌) كعبيها با بهره‌گيري‌ از آشفتگى‌ اوضاع‌ و فريب‌ سران‌ طوايف‌ افشار و كشتن‌ شماري‌ از آنها به‌ كمك‌ نيروهاي‌ رزمندة والى‌ هويزه‌ به‌ دورق‌ حمله‌ كردند و دوباره‌ ايل‌ افشار و طوايف‌ ترك‌ ديگر را از آنجا بيرون‌ راندند. پس‌ از اين‌ واقعه‌، گروهى‌ از طايفه‌هاي‌ افشار به‌ كنگاور و اسدآباد، و گروهى‌ ديگر به‌ اورميه‌ مهاجرت‌ كردند و شماري‌ از آنها نيز كه‌ از طايفة گندوزلو بودند، در همسايگى‌ شوشتر و دزفول‌ سكنى‌ گزيدند (دوبد، 318-319).
گندوزلو تنها طايفة عمدة افشارهاي‌ خوزستان‌ بودند كه‌ رفته‌رفته‌ به‌ صورت‌ يك‌ ايل‌ مستقل‌ درآمدند (فيلد، 51). اين‌ ايل‌ از دورة صفوي‌ تاكنون‌ در خوزستان‌ بازمانده‌اند. قلمرو استقرار و كوچ‌ آنها را از بند داوود تا شوشتر و از شوشتر تا نزديك‌ كوهانك‌ و پيرامون‌ رود دزفول‌ نوشته‌اند (كيهان‌، 2/92). از ده‌ بُلَيتى‌ (نك: كسروي‌، 46: بُلَيده‌ مصغّر بلده‌) در نزديك‌ شوشتر و كنار آب‌ گرگر به‌ عنوان‌ محل‌ خان‌نشين‌ گندوزلوها نام‌ برده‌، و نوشته‌اند كه‌ چراگاه‌ دام‌ اين‌ گروه‌ حوالى‌ رودخانة گرگر و بند قير بوده‌ است‌ (لايارد، 42-43). كسروي‌ براساس‌ آمار كتابچة سرشماري‌ سال‌ 1286ق‌ مى‌نويسد: شمار طايفه‌هاي‌ گندوزلو در ابتدا 12 طايفه‌ بود كه‌ 3 طايفه‌ از آنها در زمان‌ سرشماري‌ از ميان‌ رفته‌ بودند. او نامهاي‌ اين‌ 9 طايفه‌ را ساربان‌، چم‌ كناري‌، آل‌ شالو، خلج‌، عالى‌ كلو، ميرجانى‌، احقانلو، حرحات‌ كهى‌؟ و فيلى‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 52). به‌ نوشتة او، گندوزلوهاي‌ شوشتر و روستاهاي‌ پيرامون‌ آن‌ كه‌ شمارشان‌ به‌ هزار خانوار مى‌رسيد، پس‌ از چند نسل‌ زيستن‌ با مردم‌ بومى‌ آن‌ ناحيه‌، زبان‌ تركى‌ را فراموش‌ كرده‌ بودند و همه‌ به‌ گويش‌ شوشتري‌ سخن‌ مى‌گفتند. مردم‌ ايل‌ تا اوايل‌ سدة 14ش‌ شكل‌ زندگى‌ ايلى‌ - عشايري‌ را حفظ كرده‌ بودند و از لحاظ شيوة زندگى‌ و آداب‌ و رسوم‌ و جامه‌ با شوشتريان‌ تفاوت‌ داشتند (ص‌ 46).
دستة دوم‌ افشارها در زمان‌ استيلاي‌ مغولان‌ بر تركستان‌، آنجا را ترك‌ كردند و به‌ غرب‌ ايران‌ رفتند و در آذربايجان‌ سكنى‌ گزيدند (استرابادي‌، 26؛ نيز نك: مينورسكى‌، 8 -9؛ لاكهارت‌، نادرشاه‌، .(17 بنابر روايتى‌، اميرتيمور، گرگين‌ بيك‌ اوصالوي‌ افشار را در 802ق‌ به‌ حكومت‌ منطقة اورميه‌ گماشت‌. او با گروهى‌ از افشارهاي‌ وابسته‌ به‌ طايفة اوصالو (نك: ه د، اصانلو) به‌ توپراق‌ قلعه‌، حاكم‌نشين‌ اورميه‌، رفت‌ (افشار، 11؛ نيز نك: نيكيتين‌، .(71 در وقايع‌ سال‌ 905ق‌، وقتى‌ كه‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ به‌ آذربايجان‌ و ارزنجان‌ رفت‌، نزديك‌ به‌ 7 هزار سپاهى‌ از ايلات‌ مختلف‌ آنجا، از جمله‌ ايل‌ افشار، در بارگاه‌ وي‌ گرد آمدند (قزوينى‌، 392). شاردن‌ شمار افشارهاي‌ ايران‌ را در دورة صفويان‌ با توجه‌ خاص‌ به‌ افشارهاي‌ خوزستان‌، 88 هزار تن‌ نوشته‌ است‌ .(X/243)
افشارهاي‌ مستقر در خوزستان‌ و آذربايجان‌ به‌ تدريج‌ بنابر خواست‌ خود، يا خواست‌ حكومتها، و يا ستيزه‌هاي‌ ايلى‌ - طايفگى‌ به‌ نواحى‌ ديگر كوچيدند:
افشارهاي‌ اورميه‌: نخستين‌ گروه‌ افشار كه‌ در اورميه‌ استقرار يافتند، افشارهايى‌ بودند كه‌ ظاهراً همراه‌ گرگين‌ بيك‌ در 802ق‌ به‌ آنجا رفتند. پس‌ از مرگ‌ وي‌ پسر ارشدش‌ الامه‌ سلطان‌ و پس‌ از او برادر كهترش‌ يادگار سلطان‌ اوصالو، حكومت‌ اورميه‌ را به‌ دست‌ گرفتند (افشار، 12-13).
نيكيتين‌ بيش‌ از 40 تن‌ از حاكمان‌ اورميه‌ را نام‌ مى‌برد كه‌ از سران‌ طايفه‌هاي‌ افشار قاسملو (16 تن‌)، ايمانلو (5 تن‌)، افشار (6 تن‌)، اوصالو (3 تن‌)، ارشلو (2 تن‌)، پاپالويى‌ و كوسه‌ احمدلو (از هر طايفه‌ يك‌ تن‌) و چند تن‌ از طايفه‌هاي‌ ديگر بودند و از 802ق‌ تا 1264ق‌ و سالها بعد حكومت‌ اورميه‌ را در دست‌ داشتند. برخى‌ از آنان‌ به‌ منصب‌ بيگلربيگى‌ هم‌ رسيدند. همو در جاي‌ ديگر از طايفه‌هاي‌ افشار اورميه‌، 6 طايفة قاسملو، ايمانلو، ارشلو، گندوزلو، بكشلو و كوه‌ گلو را از طوايف‌ عمدة افشار ياد مى‌كند (ص‌ .(105-109 اوبرلينگ‌ نام‌ طايفة كوه‌گلو را احتمالاً منتسب‌ به‌ كهگيلويه‌ مى‌داند و مى‌نويسد كه‌ اين‌ طايفة افشار پس‌ از قتل‌ نادرشاه‌ از منطقة كهگيلويه‌ به‌ اورميه‌ مهاجرت‌ كردند ( ايرانيكا، .(I/585
قاسم‌سلطان‌ از طايفةايمانلوي‌افشار در زمان‌شاه‌عباس‌ اول‌رهبري‌ دسته‌اي‌ از افشارهاي‌ اورميه‌ را برعهده‌ داشت‌. وظيفة او نگهداشتن‌ سپاهى‌ از ايل‌ افشار در مرز غرب‌ ايران‌ و كرمانشاه‌ و پاسداري‌ از مرز بود (اسكندر بيك‌، 925؛ نيز نك: كسروي‌، 50). قاسم‌سلطان‌ ايمانلو رئيس‌ و بنيان‌گذار ايل‌ افشار اورميه‌ بود ( ايرانيكا، .(I/583 شاه‌ عباس‌ او را به‌ رتبة بلند «خانى‌» سرافراز گرداند (اسكندربيك‌، 1007). به‌ سبب‌ دليريها و جنگاوريهاي‌ او و حرمت‌ و حفظ نامش‌، اولاد و احفاد و طايفة زير فرمان‌ و سرپرستى‌ او به‌ طايفة قاسملو شهرت‌ يافتند I/240) , 2 ؛ EIايرانيكا، همانجا).
پس‌ از قاسم‌ سلطان‌ پسرش‌ كلبعلى‌ سلطان‌ سرپرستى‌ طايفه‌ را برعهده‌ گرفت‌ و حكمران‌ اورميه‌ شد (اسكندربيك‌، 1085؛ نيز نك: نيكيتين‌، .(105 كلبعلى‌خان‌ پس‌ از بازگشت‌ پيروزمندانه‌ از جنگ‌ با عشاير كرد متمرد مرزنشين‌ ايران‌ و عثمانى‌، در توپراق‌ قلعه‌نشيمن‌ گزيد. او براي‌ سكنى‌ دادن‌ طايفه‌هاي‌ افشار، براي‌ هر يك‌ بلوك‌ و ناحيه‌اي‌ مخصوص‌ تعيين‌ كرد و در اختيار آنها گذاشت‌ (نك: افشار، 48-49).
نادرشاه‌ كه‌ خود از طايفة قرقلوي‌ افشار ساكن‌ در ابيورد خراسان‌ بود، گروه‌ بزرگى‌ از افشارهاي‌ اورميه‌ را به‌ نواحى‌ ديگر ايران‌ كوچاند: 12 هزار خانوار را به‌ ابيورد خراسان‌، 3 هزار خانوار را به‌ صاين‌ قلعه‌ و 6 هزار تن‌ را براي‌ دفاع‌ از مرزهاي‌ غرب‌ ايران‌ به‌ مرز آذربايجان‌ و خاك‌ عثمانى‌ منتقل‌ كرد (نيكيتين‌، .(88
صاين‌ قلعه‌ (شاهين‌ دژ كنونى‌) در درة رود جغاتو (زرينه‌رود) در جنوب‌ آذربايجان‌ در آغاز قرن‌ 19م‌ (دهة دوم‌ قرن‌ 13ق‌)، بنابر نوشتة راولينسون‌ داراي‌ 300 پارچه‌ آبادي‌ بود كه‌ حدود 500 ،3خانوار افشار همراه‌ طايفه‌هاي‌ ديگر در آنها مى‌زيستند. پس‌ از آمدن‌ گروه‌ بزرگى‌ از طايفة «چهار دولى‌» به‌ جغاتو، بسياري‌ از افشارها ناگزير از ترك‌ اين‌ ناحيه‌ شدند و به‌ اورميه‌ بازگشتند. در 1339ش‌/1960م‌ افشارهاي‌ صاين‌ قلعه‌ كه‌ از 3 طايفة قاسملو، قليچ‌خانى‌ و قرخلو (= قرقِلو) بودند، در 150 آبادي‌ به‌ سر مى‌بردند. شمار بزرگى‌ از آنها تابستانها را با گله‌هاي‌ خود در دامنة كوههاي‌ منطقه‌ مى‌گذراندند ( ايرانيكا، I/583- .(584
از شمار جمعيت‌ افشارهاي‌ اورميه‌ آمار دقيقى‌ در دست‌ نيست‌. خانم‌ شيل‌ كه‌ در سالهاي‌ 1265-1269ق‌/1849-1853م‌ در ايران‌ بوده‌ است‌، شمار آنها را كه‌ مركب‌ از ترك‌ و تات‌ بودند، 7 هزار خانوار مى‌دهد (ص‌ .(396 اوبرلينگ‌ شمار آنها را دست‌ كم‌ 30 هزار تن‌ تخمين‌ زده‌ است‌ كه‌ همه‌ اسكان‌ يافته‌اند ( ايرانيكا، .(I/583
افشارهاي‌ فارس‌: مينورسكى‌استقرارافشارها را در فارس‌مدتها پيش‌ از دورة صفوي‌ دانسته‌، مى‌نويسد: منصوربيك‌ افشار كه‌ اقامتگاهش‌ در كهگيلويه‌ بود، به‌ پاداش‌ كمكش‌ در به‌ تخت‌ نشاندن‌ محمد بن‌ يوسف‌ آق‌ قويونلو در 903ق‌، به‌ حكومت‌ فارس‌ منصوب‌ شد («رژه‌...1»، .(174 روملو مى‌نويسد: منصور بيك‌ در 904ق‌ حكومت‌ آنجا را به‌ دست‌ گرفت‌ (ص‌ 34؛ نيز نك: I/240 , 2 .(EI
افشارها احتمالاً در اوايل‌ دورة صفوي‌ از خراسان‌ (فسايى‌، 2/1440؛ بابن‌، 161)، يا از نواحى‌ مركزي‌ ايران‌ ( ايرانيكا، همانجا) به‌ كازرون‌ فارس‌ مهاجرت‌ كرده‌ بودند (نيز نك: مظلوم‌زاده‌، 2438). سران‌ افشار مدت‌ 250 سال‌ در كازرون‌ حكمرانى‌ كردند. نخستين‌ حاكم‌ از خوانين‌ افشار خواجه‌ پير بداق‌ بود كه‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ او را پس‌ از 1000ق‌ به‌ حكومت‌ كازرون‌ برگماشت‌ و آخرين‌ حاكم‌ عباسقلى‌ خان‌ بود كه‌ تا چند سال‌ پس‌ از 1260ق‌ فرمانروايى‌ داشت‌ (فسايى‌، 2/1440، 1442).
فسايى‌ در فهرست‌ اسامى‌ تيره‌هاي‌ ايل‌ اينالو (ه م‌) و نيز در فهرست‌ تيره‌هاي‌ ايل‌ قشقايى‌ به‌ تيرة «افشار اوشاغى‌» (فرزندان‌ افشار)، و در فهرست‌ تيره‌هاي‌ ايل‌ قشقايى‌ به‌ تيرة «افشار كرمانى‌» اشاره‌ مى‌كند (2/1576، 1582). افشار كرمانى‌ طايفه‌اي‌ از ايل‌ كشكولى‌ كوچك‌ را در اتحادية ايل‌ قشقايى‌ شكل‌ مى‌داد. اين‌ طايفه‌ احتمالاً به‌ هنگام‌ كوچ‌ گروههايى‌ از «لك‌» و ترك‌ به‌ سيرجان‌ كرمان‌، در پى‌ منازعه‌ با حكومت‌ فارس‌ در اواخر نيمة قرن‌ 13ق‌/ اوايل‌ دهة 1830م‌ به‌ قشقاييها پيوسته‌اند ( ايرانيكا، .(I/585 خانم‌ شيل‌ اين‌ گروه‌ را با نام‌ «قاجار افشار» و مركب‌ از ترك‌ و لك‌ معرفى‌ مى‌كند. وي‌ جمعيت‌ آنها را 350 خانوار ذكر مى‌كند كه‌ 250 خانوار از آنها ترك‌ بودند (ص‌ .(398 شمار آنها در 1337ش‌/1958م‌ حدود 129 خانوار بوده‌ است‌ ( ايرانيكا، همانجا).
افشارهاي‌ كهگيلويه‌: طايفه‌هايى‌ از ايل‌ افشار در دورة صفوي‌ در منطقة كهگيلويه‌ استقرار يافته‌ بودند. در گروه‌ سوارانى‌ كه‌ در 936ق‌ به‌ سپاه‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌، براي‌ جنگ‌ با عبيدالله‌خان‌ ازبك‌، پيوسته‌ بودند، 3 هزار سوار دلاور از ايل‌ افشار كهگيلويه‌ و شولستان‌ فارس‌ به‌ سركردگى‌ الوند سلطان‌، حاكم‌ آن‌ ناحيه‌ شركت‌ داشتند (قاضى‌ احمد، 1/200؛ نيز نك: فسايى‌، 1/390). در 940ق‌ نيز الوند سلطان‌ افشار همراه‌ با هزار سوار از افشارهاي‌ كهگيلويه‌ به‌ اردوي‌ شاه‌ طهماسب‌ در دزفول‌ پيوستند و به‌ سوي‌ تبريز رفتند (همو، 1/393).
اسكندربيك‌ شمار افشارهاي‌ كهگيلويه‌ را در زمان‌ شاه‌ طهماسب‌ 10 هزار خانوار، و از خليل‌ بيك‌ افشار به‌ عنوان‌ حاكم‌ وقت‌ كهگيلويه‌ ياد مى‌كند (ص‌ 140). قاضى‌ احمد قمى‌ در وقايع‌ سال‌ 994ق‌ به‌ ارتباط ميان‌ سران‌ طايفه‌هاي‌ افشار كهگيلويه‌ و فارس‌ اشاره‌ مى‌كند (2/857 - 858).
افشارهاي‌ كهگيلويه‌ عمدتاً از دو طايفة گندوزلو و ارشلو بوده‌اند. سران‌ اين‌ دو طايفه‌ در دهمين‌ سال‌ جلوس‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ (1005ق‌) شورش‌ كردند و با گروهى‌ سوار جنگجوي‌ افشار در ناحية رامهرمز گرد آمدند. شاه‌ عباس‌، الله‌ ورديخان‌ حاكم‌ فارس‌ را با سپاهى‌ به‌ رامهرمز فرستاد. وي‌ افشارهاي‌ شورشى‌ را سركوب‌ كرد و بسياري‌ از آنها را كشت‌ (اسكندربيك‌، 524 - 525). پس‌ از اين‌ شكست‌، دورة حكمرانى‌ ايل‌ افشار در كهگيلويه‌ پايان‌ يافت‌ و طايفه‌هاي‌ افشار آنجا را ترك‌ كردند و به‌ مناطق‌ ديگر، از جمله‌ حدود شوشتر و دره‌ خزينه‌ و منصوريه‌ و حومة بهبهان‌ مهاجرت‌ كردند. شماري‌ از افشارها نيز به‌ ايل‌ آقاجري‌ كهگيلويه‌ پيوستند (باور، 24، حاشية 119؛ مينورسكى‌، «اينالو»، .(4 گروه‌ كوچكى‌ از افشارها نيز در كهگيلويه‌ بازماندند كه‌ تا اوايل‌ قرن‌ 13ق‌/19م‌ در آن‌ سرزمين‌ مى‌زيستند ( 2 ، EIهمانجا).
افشارهاي‌خراسان‌: منابع‌تاريخى‌زمان‌مهاجرت‌نخستين‌گروههاي‌ ايل‌ افشار به‌ خراسان‌ را در آغاز دورة صفوي‌ گزارش‌ مى‌دهند. استرابادي‌ در جهانگشاي‌ نادري‌ به‌ مهاجرت‌ ايل‌ قرقلو از آذربايجان‌ به‌ خراسان‌ در زمان‌ شاه‌ اسماعيل‌ اول‌، و سكنى‌ گزيدن‌ آن‌ ايل‌ در شمال‌ خراسان‌ اشاره‌ مى‌كند و مى‌نويسد: نواحى‌ سرچشمة مياب‌ كوبكان‌ در كوهستانهاي‌ جنوبى‌ محال‌ ابيورد ييلاق‌، و اتك‌، شمالى‌ترين‌ ناحية كوبكان‌ يا كوپكان‌، و دستجرد و درّه‌ جَز (دره‌ گز) قشلاق‌ طايفه‌هاي‌ ايل‌ افشار بود (ص‌ 26-27؛ نيز نك: لاكهارت‌، نادرشاه‌، 17 ؛ مينورسكى‌، 9؛ قدوسى‌، 15). گزارشهاي‌ تاريخى‌ ديگر نيز استقرار گروههاي‌ افشار را در اين‌ دوره‌ در خراسان‌ تأييد مى‌كنند. مثلاً خواندمير به‌ فرستادن‌ سپاهى‌ به‌ فرماندهى‌ شاهرخ‌ بيك‌افشار در 919ق‌ به‌ قندهار براي‌ سركوب‌ شجاع‌بيك‌ ياغى‌ و فتح‌ آن‌ ولايت‌ اشاره‌ مى‌كند (نك: 4/541). در وقايع‌ سال‌ 936ق‌، به‌ هنگام‌ گرد آمدن‌ جنگجويان‌ عشاير ترك‌ در سپاه‌ شاه‌ طهماسب‌ از طايفة احمد سلطان‌ِ ايل‌ افشار نام‌ مى‌برند كه‌ مدت‌ 20 سال‌ در خراسان‌، مرو، سرخس‌، مشهد مقدس‌ و طوس‌ با ازبكان‌ مى‌جنگيده‌اند (قاضى‌ احمد، 1/200). اسكندربيك‌ نيز به‌ خسرو سلطان‌ كوراوغلى‌، رهبر افشارها در خراسان‌ اشاره‌ دارد و از مبارزات‌ او پس‌ از مرگ‌ عبيدالله‌خان‌ ازبك‌ (946ق‌) ياد مى‌كند (ص‌ 93، 140).
در دورة شاه‌ عباس‌ اول‌، جمعى‌ ديگر از ايلات‌ و احشامات‌ (= طايفه‌ها) افشار آذربايجان‌ را براي‌ مقابله‌ با حملات‌ و تجاوزات‌ ازبكان‌ به‌ نواحى‌ خراسان‌ كوچاندند. در ميان‌ اين‌ كوچندگان‌، 500 ،4 خانوار نيز از ايل‌ افشار اورميه‌ بودند. اينان‌ نيز در نواحى‌ ابيورد و دره‌ گز اقامت‌ گزيدند (محمدكاظم‌، 1/4- 5). احتمالاً اشارة كسروي‌ به‌ كوچ‌ طايفة قرقلوي‌ افشار در زمان‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ به‌ نواحى‌ ابيورد و نسا، همراه‌ با دسته‌هايى‌ از كردهاي‌ چَمِشْكَزَك‌ِ خوار و ورامين‌ تهران‌، به‌ اين‌ مرحله‌ از كوچ‌ افشارها بوده‌ است‌ (ص‌ 51).
بنابر قولى‌، در دورة صفوي‌ ناحية كوپكان‌ را به‌ پاس‌ وطن‌خواهى‌ و مبارزات‌ ايل‌ افشار و جنگ‌ دليرانة آنها با قواي‌ ازبك‌ و شكست‌ دادن‌ آنان‌، به‌ رسم‌ سيورغال‌ (تيول‌، اقطاع‌) به‌ ايل‌ افشار بخشيده‌ بودند (نك: قدوسى‌، همانجا، به‌ نقل‌ از ژوستن‌).
نادرشاه‌ در حدود 56 هزار خانوار از ايلات‌ فارس‌، عراق‌ و آذربايجان‌ را در 1143ق‌ به‌ خراسان‌ كوچانيد. از اين‌ عشاير، 12 هزار خانوار افشار بودند كه‌ 2 هزار تن‌ از آنها به‌ طايفة قرقلو تعلق‌ داشتند. گروهى‌ از قرقلوها را در مياب‌ كوپكان‌، يورت‌ قديم‌ نادر و جايگاه‌ اولية طايفة قرقلو، جا دادند و بقية افشارها را در كلات‌ نشاندند و براي‌ آنها ييلاق‌ و قشلاق‌ تعيين‌ كردند (استرابادي‌، 179-180). بنابر اطلاعاتى‌ كه‌ استرابادي‌ دربارة طايفه‌هاي‌ افشار خراسان‌ و سركردگان‌ آنان‌ مى‌دهد، طايفه‌هاي‌ پاپالو (ص‌ 43، 504)، اَمِرلو يا اميرلو (ص‌ 43، 541)، قرقلو (ص‌ 249، 371، 377، 411)، كوسه‌ احمدلو (ص‌ 38، 237)، كندرلو يا كوندرزلو (ظاهراً همان‌ گندوزلو) (ص‌ 51، 541) از جمله‌ طايفه‌هاي‌ عمدة افشار در دورة نادري‌ در نواحى‌ مختلف‌ خراسان‌ بوده‌اند.
برخى‌ طايفه‌هاي‌ كنونى‌ افشار ساكن‌ در خراسان‌ را (در 1369 ش‌) اِمبِرْلو يا ايمرلو، ارشلو، اوتانلو، اَيَدلو، ايمانلو (معروف‌ به‌ عبدالملكى‌)، پاپالو، تكللو يا تَكه‌لو، زَنگانلو، سَروَرلو، قِرقلو يا قِرخِلو ياد كرده‌اند كه‌ در نواحى‌ دره‌ گز خراسان‌ پراكنده‌اند (نك: ميرنيا، 25 به‌ بعد). اوبرلينگ‌ به‌ نقل‌ از بروگ‌ به‌ اقامت‌ برخى‌ طايفه‌هاي‌ افشار در جنوب‌ بجنورد، قوچان‌، و نواحى‌ ميان‌ سبزوار و نيشابور اشاره‌ مى‌كند (نك: ايرانيكا، .(I/584
افشارهاي‌ كرمان‌: تاريخ‌ دقيق‌ مهاجرت‌ طايفه‌هاي‌ افشار به‌ كرمان‌ و مبدأ يا مبادي‌ مهاجرت‌ آنها روشن‌ نيست‌. قديم‌ترين‌ خبر از كوچ‌ افشارها به‌ كرمان‌ از زمان‌ به‌ قدرت‌ رسيدن‌ شاه‌ اسماعيل‌ اول‌ به‌ بعد بوده‌ است‌. نخستين‌ گروه‌ افشار ظاهراً طايفة قاسملو بود كه‌ در حدود سال‌ 916ق‌ به‌ سركردگى‌ بيرام‌بيك‌ به‌ كرمان‌ مهاجرت‌ كردند (باستانى‌، 1503- 1505). شاه‌ طهماسب‌ در 933ق‌، شاه‌ قلى‌سلطان‌ افشار، پسر مصطفى‌قلى‌سلطان‌ را كه‌ با طايفةخود در كرمان‌ مى‌زيستند،به‌حكمرانى‌ آنجا گماشت‌ (وزيري‌، تاريخ‌...، 2/600). شاه‌قلى‌ سلطان‌ در 943ق‌ با گروهى‌ از دلاور مردان‌ طايفه‌هاي‌ افشار كرمان‌ به‌ اردوي‌ شاه‌ پيوست‌ و در چهارمين‌ لشكركشى‌ او به‌ خراسان‌ براي‌ سركوب‌ عبيدخان‌ ازبك‌ شركت‌ كرد (همانجا؛ روملو، 357).
افشارهاي‌ كرمان‌ تا زمان‌ كريمخان‌زند قدرت‌ داشتند و تنى‌ چند از سركردگان‌ طوايف‌ اين‌ ايل‌ پس‌ از شاه‌ قلى‌سلطان‌ در كرمان‌ حكومت‌ كردند. آخرين‌ حكمران‌ از اين‌ ايل‌، شاهرخ‌ خان‌ افشار بود كه‌ در 1172ق‌ به‌ دست‌ خدا مرادخان‌، سردار سپاه‌ كريمخان‌ زند كشته‌ شد (سايكس‌، .(67-68
احمدعلى‌ وزيري‌ در جغرافياي‌ كرمان‌ ايل‌ افشار را عمده‌ترين‌ ايلات‌ كرمان‌ و شمار آنها را حدود هزار خانوار، و شامل‌ 300 ،9تن‌ دانسته‌ است‌. وي‌ على‌ قرلو، اشرفلو، قاسملو، پير مرادلو، ره‌ درازلو، حيدرمحمد شاهلو، آمويى‌ (يا عمويى‌)، ميرجانى‌، جانقلى‌ اشاغى‌، فارسى‌مدان‌، صفى‌قلى‌ اولادي‌ و ساربان‌ را از طايفه‌هاي‌ اين‌ ايل‌ برمى‌شمارد و نام‌ چند تن‌ از سرپرستان‌ طايفه‌ها را كه‌ با لقب‌ «سلطان‌» شهرت‌ داشتند، ياد مى‌كند (ص‌ 145).
وزيري‌ در شرح‌ اشتغال‌ و ييلاق‌ و قشلاق‌ مردم‌ طايفه‌هاي‌ افشار مى‌نويسد: اين‌ گروه‌ بيشتر با گوسفندداري‌ زندگى‌ مى‌گذراندند. قشلاقشان‌ بلوك‌ اُرزويه‌، و ييلاقشان‌ بلوك‌ اَقطاع‌ بود. عشاير وقتى‌ كه‌ در اقطاع‌ به‌سر مى‌بردند، به‌ زراعت‌ نيز مى‌پرداختند. در آن‌ زمان‌ در ايل‌ افشار 300 سوار و 700 تفنگچى‌ خوب‌ و پر دل‌ بودند كه‌ در جنگ‌ با چماق‌ و شش‌ پَرْ شركت‌ مى‌كردند و بيش‌ از تفنگچيان‌ ايلات‌ ديگر مهارت‌ نشان‌ مى‌دادند (همانجا).
همو در جاي‌ ديگر، شمارة تيره‌هاي‌ افشار را 52 مى‌آورد، در صورتى‌ كه‌ در فهرستى‌ كه‌ از نام‌ تيره‌ها مى‌دهد، از حدود 80 تيره‌ ياد مى‌كند (همان‌، 198-199). در اين‌ فهرست‌ نام‌ برخى‌ از طايفه‌ها و تيره‌هاي‌ ايلات‌ و عشاير ديگر كرمان‌ كه‌ ظاهراً به‌ ايل‌ افشار پيوسته‌ بودند، از ابواب‌ جمعى‌ ايل‌ افشار و در زمرة طايفه‌ها و تيره‌هاي‌ افشار به‌ شمار آمده‌اند. شماري‌ از اين‌ تيره‌ و طايفه‌ها نيز به‌ خطا جزو ايل‌ افشار قلمداد شده‌اند (نك: باستانى‌، 1500).
افشارهاي‌ كرمان‌ از 3 گروه‌ عمدة جهانشاهى‌، عمويى‌ و ميرحبيبى‌ تشكيل‌ يافته‌ بودند. افشار جهانشاهى‌ احتمالاً به‌ طايفة جهانشاه‌لو از افشارهاي‌ دويرانى‌ خمسة زنجان‌ (فيلد، 203) و افشار اوشاغى‌ِ فسا وابسته‌ بودند. بنابر ادعاي‌ بزرگان‌ طايفه‌ جهانشاه‌لوها قبلاً در شمال‌ غربى‌ ايران‌ مى‌زيستند و پيش‌از آمدن‌ به‌سيرجان‌ كرمان‌ و استقرار در آنجا، زمانى‌ دراز در همسايگى‌ فسا و جهرم‌ فارس‌ سكنى‌ داشتند ( ايرانيكا،.(I/585 فيلد شمار اين‌دسته‌ از افشارها را با عنوان‌ افشارهاي‌سيرجان‌ در 1313ش‌/1934م‌حدود هزار خانوار(ص‌279)، و اوبرلينگ‌ در 1336ش‌/1957م‌حدود 200 ،1خانوار گزارش‌مى‌دهند. اين‌ گروه‌ تا زمان‌ تحقيق‌ اوبرلينگ‌ كوچ‌ مى‌كردند ( ايرانيكا، همانجا).
افشار عمويى‌ را مى‌گويند نادرشاه‌ از اورميه‌ به‌ كرمان‌ كوچاند (همانجا). شمار آنها را سايكس‌ (ص‌ و فيلد (ص‌ 280) 250 خانوار و اوبرلينگ‌ ( ايرانيكا، همانجا) حدود 400 خانوار تخمين‌ زده‌اند. اين‌ دسته‌ از ايل‌ افشار كوچنده‌ بودند.
افشارهاي‌ ميرحبيبى‌ از كوچندگان‌ ساكن‌ نواحى‌ اطراف‌ بردسير بودند. شمار آنها را سايكس‌ 25 خانوار ذكر كرده‌ است‌ (همانجا).
اوبرلينگ‌ بچاقچيهاي‌ كرمان‌ را هم‌ وابسته‌ به‌ ايل‌ افشار آورده‌ است‌ و به‌ نقل‌ از سالخوردگان‌ اين‌ طايفه‌ مى‌نويسد: بچاقچيها از افشارهاي‌ زنجان‌ و ري‌ بوده‌اند كه‌ نادرشاه‌ آنها را به‌ كرمان‌ كوچاند. اين‌ گروه‌ تا 1336ش‌/1957م‌ كوچ‌ مى‌كردند. شمار آنها حدود 500 خانوار بوده‌ است‌ ( ايرانيكا، همانجا).
خانم‌ شيل‌ شمار افشارهاي‌ كرمان‌ را به‌ طور كلى‌ 500 ،1خانوار تخمين‌ زده‌ است‌ (ص‌ .(398 مسعود كيهان‌ شمار افشارهاي‌ كرمان‌ را 5 هزار خانوار كوچنده‌ ياد كرده‌ كه‌ بافت‌، هشون‌، چهار گنبد، گوغر، بردسير و سيرجان‌ ييلاقشان‌، و ازرويه‌ و دشت‌ جيرفت‌ قشلاقشان‌ بوده‌ است‌ (2/94).
بنابر آمار ( سرشماري‌...، 13- 15)، در تيرماه‌ 1366 عشاير كوچندة ايل‌ افشار كرمان‌ داراي‌ 26 طايفه‌ بوده‌ است‌. طايفه‌ها عبارت‌ بودند از اشرفلو، آقاجانلو، ال‌ كستو، بارچى‌، برآوردي‌، پيرمرادلو، جامعه‌ بزرگى‌، جلال‌لو، حمزه‌ خان‌لو، حمزه‌لو، حيدر ممشالو، خلج‌، زرگر، شول‌، صادقى‌، صفى‌ قلى‌ اولادي‌، عمويى‌، فارسى‌مدان‌، قاسم‌ اولادي‌، قره‌ قويونلو، قره‌ گزلو، قوجه‌ بيگلو، گيل‌، مهنى‌، ميرجانى‌ و ميرحبيبى‌. ييلاقات‌ ايل‌ در شهرستانهاي‌ بافت‌، سيرجان‌ و مشيز، و قشلاقات‌ آن‌ در شهرستانهاي‌ بافت‌ و سيرجان‌ و بندرعباس‌ قرار داشت‌. بنابر آمار سال‌ 1366ش‌، جمعيت‌ ايل‌ 074 ،2خانوار (شامل‌ 121 ،12 تن‌) بود (همانجا).
افشارهاي‌ خمسه‌: گروهى‌ از ايل‌ افشار نيز احتمالاً از دورة صفوي‌ در منطقة خمسة زنجان‌ سكنى‌ داشته‌اند. هنري‌ فيلد مى‌نويسد كه‌ ايل‌ افشار همراه‌ ايل‌ ترك‌ زبان‌ دَويران‌ از آذربايجان‌ به‌ خمسه‌ آمدند و با قبايل‌ قزلباش‌ خمسه‌ اتحادية شاهسون‌ (ه م‌) را تشكيل‌ دادند. افشار هاي‌ خمسه‌ را «افشار دَويرانى‌» مى‌ناميدند و با اين‌ عنوان‌ آنها را از «افشار صاين‌ قلعه‌» در آذربايجان‌، و «افشار خرقان‌» در قزوين‌ متمايز مى‌كردند (ص‌ 203).
4 طايفة بديرلو، جهانشاه‌لو، جمعه‌لو و قَرَاُسانلو (= قراصانلو) را از طوايف‌ افشار خمسه‌ نام‌ برده‌اند كه‌ در ناحية ميان‌ ابهر رود و گروس‌ پراكنده‌ بودند. اين‌ طايفه‌هاي‌ افشار تا زمانى‌ كه‌ كوچ‌ مى‌كردند، ييلاقشان‌ بالاي‌ سلطانيه‌ و در شمال‌ خاوري‌ كوهستان‌ طارم‌ و نيز در بخش‌ باختري‌ رودخانة قزل‌ اوزن‌ بود و پس‌ از مالكيت‌ بر زمينهاي‌ ييلاقى‌، در آنجا ده‌نشين‌ شدند و به‌ كشاورزي‌ پرداختند (همانجا). دهستان‌ قشلاقات‌ افشار، در دو سوي‌ رودخانة قزل‌ اوزن‌، در جنوب‌ غربى‌ زنجان‌ را محل‌ استقرار قشلاقى‌ بيشتر طايفه‌هاي‌ افشار خمسه‌ نوشته‌اند ( فرهنگ‌...، 2/212).
ژوبر كه‌ در 1221ق‌/1806م‌، در زمان‌ سلطنت‌ فتحعلى‌شاه‌، به‌ ايران‌ آمده‌ بود، افشارهاي‌ خمسه‌ را از ايلهاي‌ چادرنشين‌ زنجان‌ معرفى‌ مى‌كند و مى‌نويسد: بازار زنجان‌ مركز داد و ستد افشارها بوده‌ است‌ كه‌ قاليها، نمدها و بافته‌هاي‌ پشمين‌ خود را در آن‌ مى‌فروختند و به‌ جاي‌ آنها ماهوت‌ و اسلحه‌ و باروت‌ و ساچمه‌ از بازار مى‌خريدند (ص‌ 154).
هوتوم‌ شيندلر در 1880م‌ به‌ دسته‌اي‌ از افشارها در جلگة اُجارود، ميان‌ زنجان‌ و رود قزل‌ اوزن‌، و در دهكدة چراغ‌ تپه‌ در 32 كيلومتري‌ شمال‌ خاوري‌ تكاب‌ اشاره‌ مى‌كند (نك: ايرانيكا، .(I/584
شمار افشارهاي‌ خمسه‌ سابقاً 5 هزار خانوار بود كه‌ در 1339ش‌/ 1960م‌ به‌ حدود هزار خانوار تقليل‌ يافت‌ (فيلد، همانجا). شيل‌ شمار آنها را 200 خانوار نوشته‌ است‌ (ص‌ .(397
افشارهاي‌ اسدآباد: گروهى‌ از ايل‌ افشار در آباديهاي‌ جلگه‌اي‌ در اسدآباد همدان‌ كه‌ به‌ «جلگة افشار» شهرت‌ دارد، زندگى‌ مى‌كنند ( فرهنگ‌، 5/107؛ جمالى‌، 245). زمان‌ مهاجرت‌ اين‌ گروه‌ از افشارها به‌ اسدآباد روشن‌ نيست‌. اگر فرار شومله‌، يكى‌ از اميران‌ ايل‌ افشار را از همدان‌ به‌ خوزستان‌ قرينه‌اي‌ بر حضور احتمالى‌ شماري‌ از افشارها در همدان‌ بگيريم‌، نشانى‌ از ورود افشارها در دورة سلجوقى‌ به‌ اين‌ ناحيه‌ به‌ دست‌ مى‌آيد. اوبرلينگ‌ حضور افشارها در كرمانشاه‌ را در اوايل‌ دورة صفوي‌ مى‌داند و شمار آنها را در دهة نخست‌ سدة 19م‌ (1216- 1225ق‌) حدود 7 هزار تن‌ ياد مى‌كند ( ايرانيكا، همانجا). گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ نادرشاه‌ پس‌ از آنكه‌ سپاه‌ متجاوز عثمانى‌ را كه‌ تا همدان‌ رخنه‌ كرده‌ بودند، از ايران‌ بيرون‌ راند، گروهى‌ از افشارهاي‌ منتسب‌ به‌ قاسملو، به‌ سرپرستى‌ 4 برادر: زهرمارخان‌، نصرالله‌ خان‌، صالح‌خان‌ و خان‌جان‌ خان‌ را به‌ همدان‌ كوچاند و در جلگة اسدآباد سكنى‌ داد (جمالى‌، 245-246).
پس‌ از مرگ‌ نادرشاه‌ نيز گروه‌ ديگري‌ از طايفه‌هاي‌ افشار از دورق‌ خوزستان‌ به‌ اسدآباد و كنگاور مهاجرت‌ كردند (دوبد، 319). نام‌ «افشاريان‌»، روستايى‌ از روستاهاي‌ كنگاور (نك: فرهنگ‌، 5/16)، ظاهراً به‌ سكنى‌ گزيدن‌ اين‌ دسته‌ از افشارهاي‌ مهاجر خوزستانى‌ در اين‌ روستا اشاره‌ دارد.
افشارهاي‌ تهران‌: گروهى‌ از ايل‌ افشار در مجاورت‌ تهران‌ استقرار يافته‌ بودند و تا اوايل‌ قرن‌ 14ش‌ به‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ كوچ‌ مى‌كردند. دامنة كوههاي‌ البرز ييلاق‌ آنها، و اطراف‌ شهريار و غار، در چند كيلومتري‌ جنوب‌ غربى‌ ري‌، قشلاق‌ آنها بود (كيهان‌، 2/112). شيل‌ شمار افشارهاي‌ تهران‌ را 900 خانه‌ و چادر ذكر مى‌كند و قلمرو زندگى‌ آنها را در نواحى‌ ميان‌ تهران‌ و قزوين‌ مى‌داند (همانجا). احتمالاً گروهى‌ از اين‌ دسته‌ افشارها در دهستان‌ افشاريه‌ در جلگة ساوجبلاغ‌ كرج‌ (نك: فرهنگ‌، 1/117) سكنى‌ داشته‌اند كه‌ آن‌ دهستان‌ به‌ نام‌ آنها ناميده‌ شده‌ است‌.
افشارهاي‌ قزوين‌: گروهى‌ از افشارها نيز در دورة صفوي‌ به‌ حوالى‌ قزوين‌ مهاجرت‌ كرده‌، و در آباديهاي‌ پيرامون‌ آن‌ استقرار يافته‌ بودند. اسكندربيك‌ (1/334) به‌ ايلهاي‌ اوسالو (= اُصالو = اُصانلو) و اَمرلوي‌ افشار ساكن‌ در حوالى‌ قزوين‌، در زمان‌ سلطنت‌ سلطان‌ محمد خدابنده‌ (حك 985 تا 996ق‌)، فيلد به‌ دسته‌اي‌ از افشارهاي‌ آذربايجان‌ كه‌ به‌ خرقان‌ قزوين‌ كوچ‌ كرده‌ بودند (ص‌ 203)، و گلريز به‌ افشارهاي‌ ساكن‌ در ناحيه‌اي‌ از قزوين‌ به‌ نام‌ «افشاريه‌» (1/892) اشاره‌ مى‌كند. بنابر نظر گلريز افشارهاي‌ قزوين‌ نزد مردم‌ منطقه‌ به‌ نام‌ شاهسون‌ معروف‌ شده‌ بودند.
پراكندگى‌ ايل‌ افشار تنها به‌ مناطق‌ ياد شده‌ محدود نمى‌شود. گروههايى‌ از اين‌ ايل‌ در چند سدة گذشته‌ به‌ جاهاي‌ ديگري‌ از ايران‌ مانند اصفهان‌، يزد و مازندران‌ نيز كوچيده‌ بودند كه‌ اشاراتى‌ به‌ حضور آنها در آن‌ مناطق‌ جسته‌ گريخته‌ در منابع‌ تاريخى‌ - جغرافيايى‌ آمده‌ است‌ (مثلاً نك: ساروي‌، 100-101؛ شيروانى‌، 106؛ كسروي‌، 50؛ ايوري‌، .(4
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛ ابوالحسن‌ مستوفى‌، گلشن‌ مراد، به‌ كوشش‌ غلامرضا طباطبايى‌ مجد، تهران‌، 1369ش‌؛ ابوالغازي‌، بهادرخان‌، شجرة ترك‌، به‌ كوشش‌ دمزن‌، 1287ق‌/1871م‌؛ اروج‌بيك‌ بن‌ سلطان‌ على‌ بيك‌، دون‌ ژوان‌ ايرانى‌، به‌ كوشش‌ لسترنج‌، ترجمة مسعود رجب‌نيا، تهران‌، 1338ش‌؛ استرابادي‌، محمدمهدي‌، جهانگشاي‌ نادري‌، تهران‌، 1368ش‌؛ اسكندربيك‌ منشى‌، عالم‌ آراي‌ عباسى‌، تهران‌، 1350ش‌؛ افشار محمودلو، عبدالرشيد، تاريخ‌ افشار، به‌ كوشش‌ محمود راميان‌ و پرويز شهريار افشار، تبريز، 1342ش‌؛ بابن‌ و هوسه‌، سفرنامة جنوب‌ ايران‌، ترجمة محمد حسن‌ اعتمادالسلطنه‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1363ش‌؛ باور، محمود، كوه‌گيلويه‌ و ايلات‌ آن‌، تهران‌، 1324ش‌؛ باستانى‌پاريزي‌، محمدابراهيم‌، «افشارها در تاريخ‌ و سياست‌ كرمان‌»، ناموارة دكتر محمود افشار، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار و كريم‌ اصفهانيان‌، تهران‌، 1366ش‌، ج‌ 4؛ بدرالدين‌ عينى‌، السيف‌ المهند، به‌ كوشش‌ فهيم‌ محمد شلتوت‌، قاهره‌، 1966-1967م‌؛ بدليسى‌، شرف‌الدين‌، شرف‌نامه‌، به‌ كوشش‌ محمد عباسى‌، تهران‌، 1343ش‌؛ بنداري‌ اصفهانى‌، فتح‌، زبدة النصرة، مختصر تاريخ‌ آل‌ سلجوق‌ عمادالدين‌ كاتب‌، قاهره‌، 1974م‌؛ پوركريم‌، هوشنگ‌، «تركمنهاي‌ ايران‌»، هنر و مردم‌، تهران‌، 1346ش‌، شم 61 -62؛ جمالى‌اسدآبادي‌، ابوالحسن‌، «چند سند از طايفة افشار اسدآباد»، بررسيهاي‌ تاريخى‌، تهران‌، 1354ش‌، س‌ 10، شم 2؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، حبيب‌ السير، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1333ش‌؛ دوبد، س‌.، سفرنامة لرستان‌ و خوزستان‌، ترجمة محمدحسين‌ آريا، تهران‌، 1371ش‌؛ راوندي‌، محمد، راحة الصدور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، تهران‌، 1333ش‌؛ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ بهمن‌ كريمى‌، تهران‌، 1338ش‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1357ش‌؛ ژوبر، پ‌. ا.، مسافرت‌ در ارمنستان‌ و ايران‌، ترجمة عليقلى‌ اعتماد مقدم‌، تهران‌، 1347ش‌؛ ساروي‌، محمدفتح‌الله‌، تاريخ‌ محمدي‌، به‌ كوشش‌ غلامرضا طباطبايى‌ مجد، تهران‌، 1371ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌، (1366ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، ايل‌ افشار، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1368ش‌؛ شيروانى‌، زين‌العابدين‌، بستان‌ السياحة، تهران‌، 1315ق‌؛ فرهنگ‌ جغرافيايى‌ ايران‌ (آباديها)، تهران‌، 1328-1331ش‌؛ فسايى‌، حسن‌، فارس‌نامة ناصري‌، به‌ كوشش‌ منصور رستگار فسايى‌، تهران‌، 1367ش‌؛ فيلد، هنري‌، مردم‌شناسى‌ ايران‌، ترجمة عبدالله‌ فريار، تهران‌، 1343ش‌؛ قاضى‌ احمدقمى‌، خلاصة التواريخ‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ اشراقى‌، تهران‌، 1359ش‌؛ قدوسى‌، محمدحسين‌، نادرنامه‌، مشهد، 1339ش‌؛ قزوينى‌، يحيى‌، لب‌ التواريخ‌، تهران‌، 1363ش‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ كاشغري‌، محمود، ديوان‌ لغات‌ الترك‌، استانبول‌، 1333ق‌؛ كسروي‌، احمد، كاروند، به‌ كوشش‌ يحيى‌ ذكاء، تهران‌، 1356ش‌؛ كيهان‌، مسعود، جغرافياي‌ مفصل‌ ايران‌، تهران‌، 1311ش‌؛ گلريز، محمدعلى‌، مينودر، قزوين‌، 1368ش‌؛ لايارد، هنري‌ و ديگران‌، سيري‌ در قلمرو بختياري‌ و عشاير بومى‌ خوزستان‌، ترجمة مهراب‌ اميري‌، تهران‌، 1371ش‌؛ محمدكاظم‌، عالم‌ آراي‌ نادري‌، به‌ كوشش‌ محمدامين‌ رياحى‌، تهران‌، 1364ش‌؛ مظلوم‌زاده‌، محمدمهدي‌، «طايفة افشار كازرون‌»، ناموارة دكتر محمود افشار، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار و كريم‌ اصفهانيان‌، تهران‌، 1367ش‌، ج‌ 4؛ مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، ليدن‌، 1906م‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ سعيد عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، 1972م‌؛ ميرنيا، على‌، ايلها و طايفه‌هاي‌ عشايري‌ خراسان‌، تهران‌، 1369ش‌؛ مينورسكى‌، ولاديمير، تاريخچة نادرشاه‌، ترجمة رشيد ياسمى‌، تهران‌، 1313ش‌؛ وزيري‌ كرمانى‌، احمدعلى‌، تاريخ‌ كرمان‌، به‌ كوشش‌ محمدابراهيم‌ باستانى‌ پاريزي‌، تهران‌، 1364ش‌؛ همو، جغرافياي‌ كرمان‌، به‌ كوشش‌ محمدابراهيم‌ باستانى‌ پاريزي‌، تهران‌، 1353ش‌؛ وصاف‌، تاريخ‌، تحرير عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ نيز:
Avery, P., X Nadir Shah and the Afsharid Legacy n , The Cambridge History of Iran, 1991, vol. VII; Chardin, J., Voyages, Paris, 1811; EI 2 ; Iranica; Lockhart, L., Nadir Shah, Lahore, 1976; id, X The Persian Army in the W afav / Period n , Der Islam, Berlin, 1959, vol. XXXIV; Minorsky, V., X Ainallu/Inallu n , Rocznik Orientalistyczny, Krak F w, 1953, vol. XVII; id, X A Civil and Military Review in F ? rs in 881/1476 n , Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, 1975, vol. X; Nikitine, B., X Les Af l ? rs d'Urumiyeh n , JA, Paris, 1929, vol. CCXIV; Shiel, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, New York, 1973; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, 1902.
على‌ بلوكباشى‌

افشار در آناتولى‌ و شام‌: تا سپري‌ شدن‌ سدة 5ق‌/11م‌، تاريخ‌ افشار را تنها در مسير تاريخ‌ قوم‌ اغوز (تركمن‌) مى‌توان‌ پى‌جويى‌ كرد و تلاش‌ براي‌ يافتن‌ اسناد تاريخى‌ مستقل‌ در بارة اين‌ شاخه‌ از قوم‌، به‌ نتيجه‌ نرسيده‌ است‌؛ اين‌ سده‌ از آن‌ روي‌ به‌ عنوان‌ نقطة عطفى‌ در تاريخ‌ قبايل‌ اغوز شناخته‌ مى‌شود كه‌ مهاجرت‌ اغوزان‌ به‌ غرب‌ در اين‌ سده‌ روي‌ داده‌ است‌ و در نتيجه‌ تاريخ‌ نگاران‌ توانسته‌اند دربارة قبايل‌ گوناگون‌ اين‌ قوم‌ مطالبى‌ عنوان‌ كنند. در سدة 5ق‌/11م‌ وجود دو سد بزرگ‌ بر سر راه‌ تاخت‌ و تازهاي‌ غزان‌، يعنى‌ دولت‌ قراخانى‌ در ماوراءالنهر و سلجوقى‌ در منطقة خراسان‌ - خوارزم‌، ديگر بار عاملى‌ براي‌ جا به‌ جايى‌ اغوزان‌ بود. عامل‌ مهم‌ ديگر مهاجرت‌ جديد كومانى‌ - قپچاقى‌ از اواخر سدة 10م‌ به‌ سوي‌ غرب‌ بود كه‌ اين‌ رانش‌ را شدت‌ مى‌بخشيد (نك: هروات‌، 45-49).
در طى‌ سالهاي‌ 442-443ق‌/1050-1051م‌، بخشى‌ از جمعيت‌ اغوزان‌، دوباره‌ روي‌ به‌ غرب‌ نهادند و با راندن‌ پچنكها به‌ غرب‌، در زيستگاههاي‌ پيشين‌ آنان‌ در آن‌ سوي‌ اورال‌ جاي‌ گرفتند (همانجا)، اما هنوز اغوزان‌ ساكن‌ در شمال‌ ماوراء النهر، فشار را برخود احساس‌ مى‌كردند. در اواخر دورة سلجوقيان‌ وضع‌ قلمرو آنان‌ موقعيت‌ مناسبى‌ را براي‌ اغوزان‌ فراهم‌ مى‌ساخت‌. اين‌ بار مقصد مهاجران‌ اغوز سرزمينهاي‌ اسلامى‌ در ايران‌ و غرب‌ آن‌ بود و بدين‌ ترتيب‌، با گردش‌ زمان‌ از سدة 5 به‌ 6ق‌، موجى‌ از مهاجرت‌ تركمانان‌ اغوز به‌ ايران‌ و برخى‌ ديگر از سرزمينهاي‌ اسلامى‌ پاي‌ گرفت‌ (وصاف‌، 86).
با اينكه‌ نزديكى‌ آسياي‌ مركزي‌ به‌ مسكن‌ پيشين‌ اغوزان‌ شمال‌ حوزة سيردريا در دشت‌ قپچاق‌، موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ بخشى‌ از اغوزان‌ مهاجر در اين‌ مناطق‌ اسكان‌ يابند و از نظر بافت‌ قومى‌ نيز، با نام‌ جديدتر تركمن‌ در سراسر اين‌ منطقه‌، شناخته‌ شده‌اند، اما پى‌ جويى‌ قبايل‌ كهن‌ اغوز، مانند افشار در آسياي‌ مركزي‌ قرين‌ توفيق‌ نبوده‌ است‌. در واقع‌، تغيير رخ‌داده‌ در طبقه‌بندي‌ قوميتهاي‌ تركمن‌ در آسياي‌ مركزي‌ آن‌ اندازه‌ گسترده‌ بوده‌ است‌ كه‌ جز مواردي‌ استثنايى‌، عنوان‌ قبايل‌ شناخته‌ از تركمن‌ در تاريخ‌ متأخر آسياي‌ مركزي‌ كمتر با عناوين‌ كهن‌ قبايل‌ اغوز همخوانى‌ دارد. از اين‌ رو، نبايد در شگفت‌ بود كه‌ چگونه‌ در ميان‌ قبايل‌ تركمن‌ در آسياي‌ مركزي‌ و نيز افغانستان‌، نامى‌ از افشار و بسياري‌ ديگر از قبايل‌ كهن‌ اغوز برجاي‌ نمانده‌ است‌ (مثلاً نك: شاكريم‌، 63 ؛ بارتولد، 579 -574 ؛ ياغمورف‌، 111 ؛ براي‌ بررسى‌ در بارة اغوزان‌ حوزة سير دريا، نك: ژيرمونسكى‌، .(471-483
مورخان‌ مسلمان‌ در طول‌ سده‌هاي‌ نخست‌ آشنايى‌ خود با تركمانان‌، غالباً آنان‌ را جز به‌ نامهايى‌ عام‌ چون‌ «غُز» (اغوز) يا «تركمان‌» نمى‌شناختند و همين‌ نكته‌ موجب‌ گشته‌ تا جز در مواردي‌ اندك‌، چون‌ تاريخ‌ حكومت‌ شمله‌ و جانشينان‌ او در خوزستان‌ (نك: بخش‌ پيشين‌ مقاله‌)، در ثبت‌ وقايع‌ تاريخى‌ مربوط به‌ افشار و ديگر قبايل‌ تركمن‌، از نام‌ قبايل‌ كمتر سخن‌ به‌ ميان‌ آيد. همين‌ ويژگى‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ با وجود وفور اخبار راجع‌ به‌ تركمن‌ در متون‌ تاريخى‌ مربوط به‌ سده‌هاي‌ ميانة اسلامى‌، پى‌جويى‌ يك‌ تاريخ‌ پيوسته‌ براي‌ قبيله‌اي‌ مشخص‌ چون‌ افشار با دشواري‌ فراوان‌ روبه‌رو باشد.
گفتنى‌ است‌ كه‌ طوايف‌ گوناگون‌ افشار در خلال‌ قرون‌ متمادي‌ نقشى‌ پى‌گير،ولى‌ نه‌ همواره‌آشكار را در تاريخ‌آناتولى‌ و شام‌برجاي‌نهاده‌اند. اين‌ قبيله‌ اگرچه‌ در بخشهايى‌ از اين‌ مناطق‌ با ثباتى‌ چشمگير تا امروز ادامة حيات‌ داده‌ است‌، اما به‌ علت‌ كمبود گزارشهاي‌ مستقيم‌، بازسازي‌ تصويري‌ از نقش‌آفرينى‌ آن‌ در صحنة تاريخ‌ هنوز با دشواري‌ بسياري‌ روبه‌روست‌. در اين‌ راستا، فاروق‌ سومر در تحقيقاتش‌، توفيق‌ يافته‌ است‌ تا تصويري‌ پايه‌ از اين‌ تاريخ‌ ارائه‌ دهد. وي‌ كه‌ بررسى‌ خود در بارة افشار را نخست‌ طى‌ مقاله‌اي‌ در مجموعة «ارمغان‌ كوپريلى‌» منتشر ساخت‌، توانست‌ مطالعات‌ خود را به‌ نحوي‌ گسترده‌تر و نظام‌يافته‌تر در كتاب‌ «اغوزان‌» (چ‌ 2، 1972م‌) عرضه‌ نمايد (براي‌ برخى‌ منابع‌ در بارة زبان‌ و فرهنگ‌ افشار، نك: II/37-38 .(IA,
افشار در آناتولى‌: به‌ عنوان‌ نقطة آغاز بر حضور افشار در تاريخ‌ آناتولى‌، بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ بر پاية شواهد تاريخى‌، جنگجويان‌ افشار در جريان‌ فتح‌ آناتولى‌ نقشى‌ اساسى‌ ايفا كرده‌اند؛ در واقع‌ بر پاية تحليل‌ مورخان‌، همين‌ ويژگى‌ موجب‌ بوده‌ است‌ تا بازتاب‌ حضور اين‌ قبيله‌ در جغرافياي‌ تاريخى‌ منطقه‌ بسيار گسترده‌ باشد (نك: سومر، 264 ؛ نيز نك: آوِزف‌، .(160
بر پاية نوشتة سلجوق‌نامه‌، از يازيجى‌ اوغلى‌، خاندان‌ قرامان‌ كه‌ در رديف‌ نخستين‌ سلسله‌هاي‌ حكومتگر اسلامى‌ در آسياي‌ صغير شناخته‌ مى‌شوند، خود از منسوبان‌ افشار بوده‌اند (براي‌ نسخة خطى‌ توپكاپى‌، نك: سومر، همانجا). بايد افزود كه‌ بر پاية يك‌ وقايع‌نامة ارمنى‌ از مؤلفى‌ ناشناس‌ پرداخته‌ شده‌ در 699ق‌/1300م‌، شخصى‌ به‌ نام‌ اسلام‌ بيك‌ رئيس‌ ايل‌ افشار در 652ق‌/1254م‌، از حمله‌اش‌ به‌ نواحى‌ مرزي‌ فتح‌ نشده‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (نك: كائن‌، 131 )؛ سومر بر آن‌ است‌ كه‌ اين‌ رئيس‌، احتمالاً با حكام‌ خاندان‌ قرامان‌ در ارتباط بوده‌ است‌ (ص‌ .(265
به‌ عنوان‌ نكته‌اي‌ درخور تأمل‌ بايد به‌ رابطه‌اي‌ تاريخى‌ اشاره‌ كرد كه‌ ميان‌ برخى‌ از جمعيتهاي‌ افشار در سواحل‌ جنوب‌ شرقى‌ آناتولى‌، با افشارهاي‌ شام‌ برقرار بوده‌ است‌؛ اگر گزارشى‌ كه‌ قلقشندي‌ در اوايل‌ سدة 9ق‌/15م‌، از وجود افشارها در صفوف‌ تركمنان‌ حلب‌ و نيز طرسوس‌ داده‌ است‌ (7/190، 282)، براي‌ مورخ‌ تنها الهام‌بخش‌ چنين‌ ارتباطى‌ بوده‌ باشد، اما وجود چنين‌ پيوندي‌ در حدود سدة 9ق‌/15م‌، به‌ خوبى‌ دانسته‌ است‌. در حدود همين‌ سده‌، شعبه‌اي‌ مهم‌ از افشار در منطقة سيس‌ (در كيليكيه‌)، شناخته‌ است‌ كه‌ در نتيجة پايگيري‌ بيك‌نشين‌ ذوالقدري‌، و فتح‌ سيس‌ از سوي‌ مماليك‌، از افشارهاي‌ شمال‌ سوريه‌ جدا افتاده‌اند (نك: سومر، همانجا). همچنين‌ در حدود سدة بعد، بايد به‌ تشكل‌ قومى‌ «تركمنان‌ دياربكر» اشاره‌ كرد كه‌ به‌ عنوان‌ يكى‌ از اركان‌ خود، بر قبيلة افشار تكيه‌ داشت‌ و با دو تشكل‌ شامى‌، يعنى‌ «تركمنان‌ حلب‌» (در بردارندة بخشى‌ از افشار) و «افشار ذوالقدري‌» اتحادي‌ تاريخى‌ يافته‌ بود (نك: سطور بعد).
به‌ هر روي‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ بر اساس‌ دفاتر تحرير عثمانى‌، در آناتولى‌ از قرن‌ 10ق‌/16م‌ نامهاي‌ جغرافيايى‌ پرشماري‌ به‌ ثبت‌ رسيده‌ كه‌ از واژة افشار يا تركيبى‌ از آن‌ ساخته‌ شده‌ است‌. در يك‌ مقايسه‌، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ پس‌ از قبيلة رقيب‌ قايى‌، افشار از نظر كثرت‌ تأثير در نامهاي‌ جغرافيايى‌ منطقه‌ رتبة پسين‌ را داراست‌. چنين‌ نامهايى‌ با پاية افشار، افزون‌ بر مناطق‌ مركزي‌ و غربى‌ آناتولى‌، مانند قسطمونى‌، قونيه‌، كتاهيه‌، آنكارا و قيصريه‌، حتى‌ در روملى‌ نيز ديده‌ مى‌شوند (نك: همو، 264 ,213 ، نيز :434-436 براي‌ سياهة نامها؛ نيز نك: كارابايف‌، 235 ؛ براي‌ بررسى‌ عشيره‌ها، نك: رفيق‌، 47 ,20 ، جم).
افشار در شام‌: در بارة نخستين‌ مراحل‌ راه‌يابى‌ افشار به‌ منطقة شام‌، جز دانسته‌هاي‌ عمومى‌ در باب‌ حضور تركمانان‌، سخن‌ آشكاري‌ نمى‌توان‌ گفت‌. در واقع‌ از حدود سدة 8ق‌/14م‌ است‌ كه‌ افشار به‌ طور خاص‌ در متون‌ تاريخى‌ از خود ردي‌ مشخص‌ برجاي‌ نهاده‌ است‌. در خلال‌ سده‌هاي‌ 8 و 9ق‌/14 و 15م‌، در ميان‌ جناح‌ بوز - اوق‌ از تركمنان‌ ساكن‌ در حلب‌، عينتاب‌ و انطاكيه‌، قبيلة افشار از نظر اهميت‌ در رديف‌ نخست‌ ديده‌ مى‌شود و حتى‌ قبيله‌اي‌ پرتوان‌ چون‌ بيات‌ را تحت‌ الشعاع‌ قرار داده‌ است‌ (سومر، .(265
در آغاز سدة 9ق‌، بياتها و نيز اينالوها، با استفاده‌ از منازعات‌ ميان‌ اميران‌ مملوك‌، به‌ دست‌اندازي‌ پرداختند و از همين‌ رو، چكيم‌ امير مملوك‌، تحرك‌ شديدي‌ را بر ضد آنان‌ سامان‌ داد. با وجود چندي‌ گريز از معركه‌، پس‌ از قتل‌ چكيم‌، آنان‌ به‌ موطن‌ خود بازگشتند و در كشاكش‌ قدرت‌ ميان‌ اميران‌ مملوك‌ به‌ ايفاي‌ نقش‌ پرداختند. در اين‌ ميان‌، گزارشى‌ از سال‌ 811ق‌ ناظر به‌ حضور جماعت‌ افشار در سپاه‌ امير دمرداش‌، نايب‌ حلب‌ (مقريزي‌، 4(1)/86)، گزارشى‌ از سال‌ 812ق‌ حاكى‌ از ايفاي‌ نقش‌ برخى‌ سرداران‌ افشاري‌ به‌ عنوان‌ امير لشكر (ابن‌تغري‌ بردي‌، 13/99) و گزارشى‌ ديگر از سال‌ 820ق‌ مبنى‌ بر حضور جمع‌ كثيري‌ از سربازان‌ افشاري‌ در لشكر سلطان‌ آقباي‌ نايب‌ شام‌ (همو، 14/ 48)، نمونه‌هايى‌ يادكردنى‌ است‌.
مى‌دانيم‌ كه‌ در همين‌ اوان‌، افشارها در اتحاد با بيات‌ و اينالو، به‌ تحركاتى‌ خشونت‌بار روي‌ آوردند و از جمله‌، حمله‌اي‌ را به‌ ناحية ماردين‌ ترتيب‌ دادند. از آنجا كه‌ افشارها و متحدان‌ آنان‌ منافع‌ قراقويونلوها را تهديد مى‌كردند، به‌ هنگام‌ لشكركشى‌ قرايوسف‌ در 821ق‌ به‌ عينتاب‌، با اينكه‌ وي‌ دشمن‌ ديگري‌ را تعقيب‌ مى‌كرد، افشارها منطقه‌ را ترك‌ گفته‌، به‌ ناحية طرابلس‌ گريختند، اما درنگ‌ آنان‌ در طرابلس‌ با استقبال‌ گرمى‌ مواجه‌ نگرديد و ديري‌ نپاييد كه‌ مجموع‌ شرايط، آنان‌ را وادار به‌ بازگشت‌ به‌ موطن‌ ساخت‌ (نك: سومر، همانجا). افشارهاي‌ شام‌ با آق‌قويونلوها روابط حسنه‌اي‌ داشتند و در ميان‌ ياران‌ نزديك‌ اوزون‌ حسن‌، منصور بيك‌ از افشارهاي‌ شام‌ ديده‌ مى‌شد (ابوبكر طهرانى‌، 218، جم).
در طول‌ سده‌هاي‌ 10 و 11ق‌/16 و 17م‌، افشارهاي‌ شام‌ برخى‌ از تشكلهاي‌ قومى‌ جديد را پى‌ريختند كه‌ در آن‌ ميان‌، بايد به‌ تشكل‌ «تركمنهاي‌ حلب‌» با مراكز ثقلى‌ چون‌ افشارهاي‌ كوپك‌ و گوندوز اشاره‌ كرد كه‌ از سدة پيشين‌ به‌ عنوان‌ دودمانهاي‌ غالب‌ در ميان‌ افشار شام‌ ايفاي‌ نقش‌ كرده‌ بودند. تشكل‌ ديگر «افشار ذوالقدري‌» بود كه‌ خود از شعبه‌هايى‌ متنوع‌ تشكيل‌ مى‌يافت‌ و سرانجام‌، بايد به‌ تشكلى‌ با عنوان‌ «بوز الوس‌» اشاره‌ كرد كه‌ از اتحادي‌ ميان‌ اين‌ دو تشكل‌ شامى‌ با تشكل‌ «تركمنهاي‌ دياربكر» پديد آمده‌ بود (نك: سومر، 175-178, .(272-276 به‌ عنوان‌ نكته‌اي‌ ديگر براي‌ تأمل‌ بايد به‌ جاي‌ دادن‌ شماري‌ از قبايل‌، از جمله‌ افشار از سوي‌ دولت‌ عثمانى‌، در نواحى‌ حران‌ و رها اشاره‌ كرد كه‌ در سدة 11ق‌/17م‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ (همو، .(193
گفتنى‌ است‌ كه‌ در گزارشهاي‌ تاريخى‌ مربوط به‌ افشار شام‌ در سده‌هاي‌ 12 و 13ق‌/18 و 19م‌، بيشتر از بازماندگان‌ تشكل‌ «تركمنهاي‌ حلب‌» سخن‌ رفته‌ (براي‌ تفصيل‌، نك: همو، 286 -278 ؛ براي‌ جايگاه‌ افشار در ميان‌ تركمانان‌ شام‌، نيز نك: ساخات‌مرادف‌، 192 ، نيز 208 به‌ بعد).
در اينجا به‌ عنوان‌ اشاره‌اي‌ به‌ جايگاه‌ افشار در ميان‌ تركمنان‌ عراق‌، بايد يادآور شد كه‌ برخى‌ تحليل‌گران‌، ورود قبايل‌ تركمن‌ به‌ عراق‌، به‌ خصوص‌ منطقة موصل‌ در شمال‌ آن‌ سرزمين‌ را همزمان‌ با گسترش‌ مهاجرت‌ تركمنان‌ به‌ ايران‌ و سرزمينهاي‌ غربى‌ آن‌ دانسته‌اند (نك: سومر، 133 -132 ؛ آوزف‌، .(160 با آنكه‌ قوم‌ تركمن‌ تا كنون‌ به‌ عنوان‌ اقليتى‌ كوچك‌ در سرزمين‌ عراق‌ مانده‌ است‌ (نك: بندر اوغلو، سراسر كتاب‌)، نشانه‌اي‌ از تمايز ميان‌ قبيله‌هاي‌ تركمن‌، آنگونه‌ كه‌ در آناتولى‌ و شام‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد، ديده‌ نمى‌شود. در اين‌ ميان‌، آنچه‌ به‌ عنوان‌ پايه‌اي‌ براي‌ بررسى‌ جايگاه‌ افشار در عراق‌ درخور توجه‌ است‌، مى‌تواند كاربرد واژة افشار در نامهاي‌ جغرافيايى‌ منطقه‌ باشد (نك: آوزف‌، .(162
مآخذ: ابن‌تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛ ابوبكر طهرانى‌، دياربكريه‌، به‌ كوشش‌ نجاتى‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر، آنكارا، 1962-1964م‌؛ بندر اوغلو، عبداللطيف‌، عراق‌ تركمن‌ ديلى‌، بغداد، 1976م‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، المؤسسة المصرية العامه‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ سعيد عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، 1972م‌؛ وصاف‌، تاريخ‌، تحرير عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ هروات‌، آندراس‌ پ‌.، پچنگها، كومانها و ياسها، ترجمة رقية بهزادي‌، تهران‌، 1375ش‌؛ نيز:
Barthold, V.V., X Ocherk istorii turkmenskogo naroda n , Sochineniya, Moscow, 1963, vol. II(1); Cahen, C., X Quelques textes n E glig E s concer- nant les Turcomans de R C m au moment de l'invasion mongole n , Byzantion, 1939, vol. XIV; IA; Jirmunskiy, V.M., X Sirderya boyunda Oguzlara dair izler n , Belleten, Istanbul, 1961, vol. XXV; Karabaev, B., X Turkmeny Turtsii n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, 1993; Ovezov, K. & N. Gadzharov, X Turkmeny Iraka n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad,1993; Refik, A., Anadoluda T O rk a s iretleri, Istanbul, 1989; S O mer, F., Oguzlar (T O rkmenler), Ankara, 1972; Sakhatmuradov, A., X T O rkmeny Sirii n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad,1993; Shakerim Qudaiberdiuly, Tur o k, qyrqyz- qazaq ham khandar shezh o res o , Almaty, 1991; Yagmurov, A., X Turk- meny Afganistana n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, 1993.
بخش‌ مردم‌شناسى‌


posted by 1:04 PM

Thursday, August 09, 2007



۳۰ شواری شهر و روستا و ۸ دهداری بخش‌های تابع شهر داورزن تهدید به استعفا کردند

علیرضا جوانبخت قولونجو

در تداوم اعتراضات مردم شهر داورزن (استان خراسان رضوی) ۳۰ عضو شوراي شهر و رستا و ۸ دهداري بخش‌هاي تابع شهر داورزن در صورت اجرايي شدن مصوبه دولت در زمينه شهرستان شدن شهر ترک نشین جغتای و زير مجموعه قرار گرفتن شهر فارس نشین داورزن تهديد به استعفا كردند. آنها با امضای نامه اعتراض خود را به مصوبه دولت اعـلام كـردند. در این نامه عدم ســنــخــيـــت مـــردم دو بــخـــش بـــه لـحــــــاظ گــــــويــــــش، فـــــرهـــنـــــگ و قــــومــيــــت٬ به عنوان اولین دلیل برای غيركارشناسی و غيرمنطقی دانستن این مصوبه٬ عنوان شده است.

روزنامه همبستگی در شماره روز ۱۷ مرداد خود در این مورد چنین نوشته است:

"تصميم دولت در زير مجموعه قـراردادن داورزن بـه جغتای غير كارشناسی و اصولی است زيرا فاصله شهر داورزن تا جغتای۱۴۰ كيلومتراست كه برای رفتن به آن بايد از منطقه كوهستانی آن هم با قاطر و يا اسب رفت به عبارت ديگر داورزن وجغتای در دو طـرف كـوه قرار گرفته اند. مساله دوم مساله فرهنگي و گويش اين دو منطقه است مردم داورزن فارسی زبان و مردم جغتاي ترك زبان است . درست است كه ما همه ايـرانـی هـسـتيم ولی اين موضوع باعث بروز مشكلا‌ت بـرای مـردم ايـن دو مـنـطقه می كنند."

همچنین سـيـد آبـادي نـمـايـنده شهر سبزوار در واكنش به شهرستان شـدن جـغـتـای و زيـر مجموعه قرار گرفتن داورزن به خبرنگار روزنامه همبستگی چنین گفته است: مصوبه دولت دراين خصوص كاملا غـيـر عـلـمـي و كـارشـنـاسـي شـده اسـت و دولـت بـايد از اجــرايـي شـدن ايـن مـصـوبـه خـودداري كـنـد. زيـرا شـهـر داورزن از نـظـر تـاريـخـي، اجـتـمـاعـی و فـرهـنـگـی هیچ سنخیتی با جغتاي ندارد.

همچنین نوشته ای در همین زمینه در وبلاگ "جغتای شهر من" درج شده است. در قسمتی از این نوشته آمده است: "عده ای بر كرنا كرده اند كه گويش جغتای ترك است و داورزن فارس٬ بدانند كه استحكام دليلشان بسستی تار عنكبوت است و نشان فتنه چرا كه در اين صورت بايستی استانهای ترك زبان و كرد زبان وبلوچ فرياد بر مياوردند كه ما تهران را به پايتختي قبول نداريم چون آنان فارس زبانند و ما را درك نخواهند كرد در اين صورت آيا تا كنون ايراني باقي مانده بوده؟"

و یک توضیح از طرف خودم: دوست فارس زبانی پرسید که آیا فعالان حرکت ملی آذربایجان می خواهند آذربایجان از ایران جدا شود؟ جواب دادم که٬ ما برای به دست آوردن حقوق سیاسی٬ اقتصادی و فرهنگی خود مبارزه خواهیم کرد و این مبارزه تا روزی ادامه خواهد یافت که پرسیدن همین سوال از یک روشنفکر فارس وجهه منطقی پیدا کند. ما مایلیم بدانیم آیا روشنفکر فارس زندگی در کنار ترک آذربایجانی را که زبانش رسمی است٬ دانشگاه دارد و آگاه به زبان٬ فرهنگ و هویت تاریخی خود می باشد ـ و روشنفکر فارس نمی تواند او را آذری و آریایی بنامد ـ قبول خواهد کرد؟ به دوست فارس زبانم گفتم که آن روز و بعد از بررسی واکنش روشنفکر فارس قادر به دادن جواب کاملتری خواهم بود و اینکه ما در مسیر مبارزه و به دست آوردن حق تعیین سرنوشت اگرچه هزینه لازم را خواهیم پرداخت ولی به دنبال شیوه هایی پر هزینه نیستیم.

من نمی دانم در روز موعود روشنفکر فارس مانند ۳۰ شورای داورزن رفتار خواهد کرد یا نه؟! البته به این نکته هم توجه داشته باشیم که شهر جغتای اگرچه مرکز شهرستان شده است٬ ولی تمام مدارس این شهر همچنان به زبان فارسی خواهد بود و همچنان بسیاری ار جغتاییهایی که فارسی نمی دانند مشکل برقراری ارتباط با بعضی از مسئولین داورزنی شهر را خواهند داشت در حالیکه تمام مسئولین انتخاب شده از جغتای با اهالی داورزن و حتی همشهریان ترک خود به راحتی فارسی صحبت خواهند کرد. یعنی در واقع حتی بعد از مصوبه دولت این جغتای هست که زیر مجموعه داورزن خواهد ماند.


posted by 12:15 PM

Tuesday, August 07, 2007



پايان نامه هاي تركولوژي (تركي شناسي) ايران

سٶزوموز

مئهران باهاري

در ايران زبان اكثريت مردم يعني تركي نه تنها رسمي و دولتي نيست، بلكه در معرض تبعيض و تضييقات رسمي و دولتي قرار دارد، هيچ موسسه آموزشي و رسانه عمومي بدين زبان وجود ندارد و طبيعتا از هيچگونه مركز و نهاد رسمي تحقيقاتي و آكادميك براي بررسي و تفحص و حفظ زبان، فرهنگ، ادبيات و ميراث هنري، علمي، تاريخي ملت ترك در اين كشور نيز خبري نيست. از اينرو در اين كشور در باره تركولوژي و لهجه شناسي تركي و ديگر مسائل مربوطه نيز آثار علمي و تحقيقات آكادميك پيگير و قابل ملاحظه اي انجام نگرفته است.

با اينهمه با رشد خودآگاهي و شعور ملي ترك در سراسر مناطق ترك نشين در ايران و نيز افزايش رغبت عمومي به زبان و ادبيات تركي بويژه در ميان نسل جوان ترك و غير ترك ما شاهد تعداد روزافزون پايان نامه ها و تحقيقات دانشجويان در مورد مسائل تركان ايران مي باشيم. اين اقدامات اوليه هرچند پراكنده بوده و داراي كاستيها و نقصانهائي نيز باشند اما بي شك مي بايست به عنوان مطلع علم و شاخه مستقل تركولوژي ايراني بشمار آيند.

در زير نمونه اي از اين پاياننامه هاي هدايت شده و تحقيقات در باره زبانشناسي تركي، لهجه شناسي تركي و توركيسمها در زبان فارسي آورده شده است. نكته اي كه مي بايست بر آن تاكيد كرد اين است كه داده هاي اين گونه پاياننامه ها در باره لهجه هاي گوناگون زبان تركي در آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورد و افشاريورد، بويژه از دو سه جنبه "واژگان"، "دستور زبان" و "امثال و حكم" مي بايست در لغتنامه هاي تركي، كتب دستور زبان تركي و كتبي كه در باره امثال و حكم تركي تاليف مي شوند وارد شوند و مخصوصا واژگان اصيل تركي موجود در اين لهجه ها و همچنين قواعد دستور زباني خاص اين لجهه ها مي بايد به طور وسيع در زبان نوشتاري و ادبي فراگير و فرالهجه اي تركي در ايران كه در حال شكل گيري و قوام است بكار روند.

---------------------------------------------------------------------------------------
توصيف زبان شناختي گويش تركي بن- شمال غربي شهركرد٬ چهارمحال وبختياري [لرستان]

تحصيلات تکميلي
نام و نام خانوادگي : رضا هاشمي بني
دانشكده : ادبيات و علوم انساني- دانشگاه اصفهان
استاد راهنما : دکتر سعيد کتابي
تاريخ دفاع : 2/8/79
رشته و گرايش : زبان شناسي همگاني
استاد مشاور : دکتر ساسان سپنتا
http://www.ui.ac.ir/grd-sts/abstracts/ltr/seven12.htm

چكيده

گويش تركي بن يكي از گويشهاي متنوع زبان تركي است كه در شهر بن، در 27 كيلومتري شمال غربي شهركرد، مركز استان چهارمحال و بختياري به آن تكلم مي شود. "توصيف زبان شناختي گويش تركي بن" شامل بررسي آوايي، واجي، ساختواژي و نحوي گويش تركي بن و مقايسه آن با موارد مشابه در زبان تركي استانبولي در طي نه فصل و يك ضميمه مي باشد.

چون هدف، بررسي تفاوتها و شباهتها در بخش اوايي، واجي، ساختواژي و دستوري گويش تركي بن با زبان تركي استانبولي بوده است و چون توصيف مناسبي از زبان تركي استانبولي در دسترس نبود، ابتدا بر اساس منابع و كتب و خود آموزهايي كه براي اموزش زبان تركي استانبولي نگاشته شده بود، توصيفات بخش واجي، ساختواژي و دستوري انجام شده و سپس مقايسه آن با توصيف گويش تركي بن انجام پذيرفت. در مورد گويش تركي بن نيز با گويشوران مختلف مصاحبه شده و توليدات زباني آنها در نوار كاست ضبط و سپس به بررسي تركيب واجها، تكواژها و كلمات و جمله ها پرداخته شد.

در تجزيه و تحليل ابتدا آوانويسي نمونه هاي گفتاري انجام شده تا مشخصات واجي كه در تشخيص تكواژها كاربرد دارند، مشخص گردند. در بخش صرف، چگونگي پيوند تكواژها و ايجاد واژه ها مورد بررسي واقع شده است. در بخش نحو، چگونگي تركيب واژه ها براي ايجاد ساختهاي بزرگتر مثل گروه، بند، جمله مورد بررسي قرار گرفته و در بررسي نحو دستور ساختگرايي مقوله و ميزان كه توسط هاليدي انجام شده، مبناي كار بوده است. در بخش واژگان، براي يافتن معناي دقيق واژه هاي گويش مقابله اي از واژه هاي گويش تركي بن و زبان تركي استانبولي صورت گرفته و از اين طريق تفاوتهاي واژگاني بين گويش و زبان تركي استانبولي مشخص شده است.

امثال و حكم مورد استفاده مردم بن و نيز اشعاري از يكي از شعراي معاصر نيز جهت آشنايي با ادبيات شفاهي اين گويش در فصل 9 آمده است.
---------------------------------------------------------------------------------------
بررسي گويش تركي بجنوردي- شمال خراسان [افشاريورد]

ندا هدايت؛
به راهنمايي: لطف‌الله يارمحمدي
210 صفحه، جدول، نمودار، نقشه، كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه شيراز، 1375
http://dbase.irandoc.ac.ir/00049/00049209.htm

هدف اين پايان‌نامه بررسي ويژگيهاي يكي از گويشهاي تركي است. اين گويش در شهر بجنورد كه در شمال خراسان واقع شده است و حدود 130000 نفر جمعيت دارد، صحبت‌مي‌شود. اكثريت اهالي مسن اين شهر به اين گويش سخن مي‌گويند. اين رساله اولين گام در راه توصيف و تجزيه و تحليل سطوح مختلف اين گويش بشمار مي‌آيد. در آغاز به معرفي جامعهء زباني و تاريخ و جغرافياي محل، روش كار، شيوهء جمع‌آوري اطلاعات و تجزيه و تحليل آنها پرداخته شده است. سپس نظام آوايي، ساخت واژه و نحو گويش مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. در اين راستا حالات مختلف اسم، ساختمان صرفي فعل، ساخت واژه، اجزاء كلام، روساخت جملات و انواع گوناگون جمله براساس نقش آنها بررسي و توصيف شده است.

در پايان، فهرستي از واژه‌هاي اصيل گويش تركي بجنوردي تهيه، به ترتيب حروف الفباي انگليسي تنظيم و آوانگاري شده است.

واژه/ نحو/ گويش تركي/ بجنورد/ آوانگاري
Word/ Syntax/ Turkish Dialect/ Bojnurd/ Transliteration
Serial no: 00049209 == Call No. : 07664
---------------------------------------------------------------------------------------
توصيف و بررسي گويش تركي كلات نادر [افشاريورد]

حسن‌زاده‌ كبودگنبدي، عبدالرضا
به راهنمائي: محمودرضا دستغيب بهشتي
140 صفحه، تصوير، جدول، واژه‌نامه، كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي‌ارشد) -- دانشگاه شيراز، شيراز، 1375
مشهد شمال شرقي خراسان
http://dbase.irandoc.ac.ir/00049/00049761.htm

هدف اين پايان‌نامه تحليل گويش تركي كلات نادر بوده است. اين گويش يكي از گويش‌هاي تركي شمال شرقي خراسان است. براي نيل به اين هدف تعدادي از گويشوران محلي در محدوده جغرافيائي مشخص شده در فصل اول انتخاب شدند. هر يك از اين گويش‌وران به يكي از طبقات كاسب، كشاورز، كارمند، كارگر شهري و دامدار تعلق داشتند. لازم به يادآوري است كه نگارنده خود نيز گويشور اين گويش است و حدود سي سال را در منطقه كلات نادر اقامت داشته است. اين تحقيق با گردآوري بيش از 2100 واژه، 300 عبارت و جمله و 250 مورد صرف فعل و تعدادي داستان و گفتگو از گويش تركي كلات نادر آغاز شد كه با استفاده از آنها توصيف ابعاد مختلفي از قبيل سيستم آوائي، ساختمان فعل نحو و ويژگيهاي فراصوتي مورد تحليل قرار گرفت.

اين تحقيق نشان داد كه گويش تركي كلات نادر ويژگيهاي مهمي را داراست كه آن را به عنوان گويش مستقل در منطقه جغرافيائي شمال شرقي خراسان مي‌توان محسوب كرد. مهمترين ويژگيها: 1 - بر خلاف نظريه زبانشناس معروف استوني، ف. ويدرمان (Wiedermaen 1838) از چهارده ويژگي كه ايشان ادعا نموده است باعث تمايز ميان زبانهاي اورال آلتاييك از زبانهاي هند و اروپائي مي‌گردد، سه ويژگي زير به هيچ عنوان با ادعاي وي همخواني ندارد. الف - براي حركت منفي در اين گويش فعل مخصوصي وجود ندارد. ب - براي سئوال پسوند بخصوصي وجود ندارد. پ - به جاي حرف ربط از اشكال فعل استفاده نمي‌گردد، زيرا حرف ربط از زبان فارسي وارد اين گويش شده است. 2 - كلمات از آخر تكامل و توسعه پيدا مي‌كنند، بنابراين در اين گويش پيشوندي وجود ندارد. 3 - به جهت هماهنگي و سهولت گفتار واكه بخشي از كلمه با واكه قسمت ديگر هماهنگ مي‌گردد. 4 - گردي و گستردگي لب‌ها هر دو براي توصيف واكه‌ها ضروري‌اند. چون در اين گويش آواهائي وجود دارند كه پيشين و گرد هستند. 5 - بر خلاف زبانهاي هند و اروپائي هر بخش از فعل معني بخصوصي را داراست.

كلات نادر (مشهد)/ مشهد/ گويش تركي/ سيستم آوايي/ فراصوت
Kalat-e-Nader/ Mashhad/ Turkish Dialect/ Sound System
Serial no: 00049761 == Call No. : 08370
---------------------------------------------------------------------------------------
بررسي گويش تركي قره بلاغي - فسا استان فارس [قاشقاي يورد]

علي فياضي؛
به راهنمايي: لطف‌الله يارمحمدي
157 صفحه،جدول،نقشه،كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي‌ارشد) -- دانشگاه شيراز، 1374
http://dbase.irandoc.ac.ir/00047/00047327.htm

هدف اين پايان‌نامه توصيف و تجزيه و تحليل سطوح مختلف يكي از گويشهاي تركي مي‌باشد. اين گويش در منطقه‌اي از بخش ششده قره بلاغ شهرستان فسا كه در قسمت مركزي استان فارس واقع شده است - توسط گروه زيادي مورد استفاده قرار مي‌گيرد. دراين بررسي كه اولين تحقيق مكتوب در گويش قره بلاغي است، پس از معرفي جامعه زباني، موقعيت جغرافيايي و تاريخي محل، ساختمان گويش در ابعاد مختلف از قبيل دستگاه صوتي، طبقه‌بندي اجزاء كلام و ساختمان صرفي فعل در وجوه امري، اخباري و التزامي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. ساختار جمله و عبارات سازنده آن در قالب قوانين ساخت سازه‌اي و نمايش آنها در نمودار درختي، تطابق فعل و فاعل و انواع متفاوت جمله از نظر ايفاي نقش بطور خلاصه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

در فصل پاياني اين رساله مجموعه‌اي از واژه‌هاي اصيل تركي قره بلاغ به ترتيب حروف الفباي انگليسي ارائه و آوانويسي شده است.

فعل/ واژگان/ قره بلاغ (فسا)/ گويش تركي قره بلاغي/ فسا (فارس)/ ششده (قره بلاغ فسا)
Verb/ Vocabulary/ Gharabolagh/ Turkish Dialect of Gharabolagh/ Fasa/ Sheshdeh-Gharabolagh
Serial no: 00047327 == Call No. : 04499
---------------------------------------------------------------------------------------
بررسي گويش تركي قشقايي [قاشقاي يورد]

حميدرضا جهانديده؛
به راهنمايي: لطف‌الله يارمحمدي
211 صفحه، جدول، كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه شيراز، 1377

هدف اين پايان‌نامه توصيف يكي از گويشهاي منشعب از تركي است. اين گويش توسط مردم ايل قشقائي صحبت ميشود. قشقائي‌ها در استانهاي جنوبي كشور از جمله فارس، بوشهر، كهگيلويه و بويراحمد، خوزستان، اصفهان و چهار محال‌ بختياري ساكن هستند. آخرين آمار سرشماري عشاير كوچنده نشان ميدهد كه تنها 80357 نفر به صورت ايلي زندگي ميكنند و بقيه قشقائي‌ها كه روزگاري يكي از پرجمعيت‌ترين ايلهاي كشور بوده است در شهرها يا روستاهاي استانهاي ذكر شده به زندگي اشتغال دارند. بر اساس نرخ رشد جمعيت در ايران ميتوان تخمين زد كه قشقايي زبانان كنوني بيش از دو ميليون نفر باشند. اين رساله اولين گام جهت بررسي و توصيف گويش ايل قشقايي است. در اين راستا مختصري از جامعه زباني ايل، تاريخ و جغرافيا، خاستگاه و منابع درآمد ايل بحث شده است. در ادامه نظام آوائي، ساخت واژه و نحو اين گويش مورد تجزيه و تحليل واقع شده است. در نظام آوايي از زوجهاي كمينه براي تشخيص واجها استفاده شده است. بعلاوه قواعد آوائي متعددي نيز در رساله ارائه شده است. در ساخت واژه از تصريف، اشتقاق و وندهاي آن و حالتهاي مختلف اسم و فعل سخن به ميان مي‌آيد. در نحو تنها در روساخت جملات، انواع مختلف جمله و واژه مورد بحث واقع شده است.

در پايان فهرستي از واژگان اصيل تركي قشقائي با معادل انگليسي آنها ارائه شده است كه واژگان بر حسب ترتيب الفباي انگليسي تنظيم شده‌اند.

هجا/ گويش/ گويش تركي قشقايي
Serial no: 00060511 == Call No. : 21954
Syllable/ Dialect/ Ghashghai Turkish Dialect
---------------------------------------------------------------------------------------
مطالعه لهجه تركي قشقايي از ديدگاه جامعه‌شناسي زبان [قاشقاي يورد]

علي كاظمي؛
به راهنمايي: محمدحسين كشاورز.
93صفحه،جدول،نمودار،كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه تربيت مدرس، 1375
http://dbase.irandoc.ac.ir/00048/00048536.htm

هدف مطالعه حاضر بررسي تاثير پارامترهاي اجتماعي بر استفاده تركي قشقايي در موقعيتهاي كلامي مختلف بوده است. اطلاعات مطالعه از نمونه‌اي مشتمل بر 72 نفر از گويشوران تركي قشقايي بدست آمده است. نمونه مذكور به تعداد مساوي از بين جنسيتهاي مذكر و مونث و از رده‌هاي تحصيلي و سني مختلف انتخاب شد. با آنها در 4 موقعيت كلامي متفاوت مصاحبه بعمل آمد. از جمله جنبه‌هاي متعدد تركي قشقايي، 4 متغير و آوايي مورد بررسي قرار گرفت. هدف مطالعه به قرار زير بوده است. الف :تعيين دقيق تاثير پارامترهاي اجتماعي مانند جنسيت، سن، تحصيل و موقعيت صحبت بر استفاده تركي قشقايي. ب :استفاده از اطلاعات مربوط به جامعه شناسي زبان در مطالعه حاضر به منظور تبيين حقايقي در مورد تغيير پذيري در تركي قشقايي. از ديد جامعه شناسي زبان، نتيجه چنين بود كه در مقايسه با افراد مونث، افراد مذكر توجه كمتري به صحبت خود مبذول مي‌كنند و در نتيجه ميزان رسميت در صحبت آنها كمتر است. بر اساس اطلاعات بدست آمده، صحبت نوجوانان نسبت به بزرگسالان رسمي تر است، اما تفاوت بين آنها چندان قابل ملاحظه نيست. از لحاظ زبانشناسي، روشن شد كه تغيير پذيري در تركي قشقايي كاملا نظام مند است و استفاده از قوانين آوايي مبتني بر اصل سهولت اداي كلمات مي باشد.

زبان/ جامعه شناسي زبان/ لهجه/ تركي قشقايي/ جامعه شناسي
Language/ Sociolinguistics/ Accent/ Ghashghaee Turkish/ Sociology
---------------------------------------------------------------------------------------
بررسي ساختواژي گويش تركي بهار همدان [آزربايجان جنوبي]

عاصي، مصطفي٬
s-m-assi@rose.ipm.ac.ir
رشته اصلي : علوم انساني٬ رشته تحصيلي : زبانشناسي٬ نشاني محل كار : آدرس محل كار، تهران; خيابان شريعتي - زرگنده - خيابان عطاري مقدم - كوچه قرباني - شماره 1.

آشنايي با زبانها : آشنائي با زبانهاي انگليسي، آلماني٬ دكترا: زبانشناسي--دانشگاه اكستر - انگلستان، 1368
سوابق اشتغال : دانشگاه تهران٬ پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي – تهران٬ فرهنگستان زبان ايران
---------------------------------------------------------------------------------------
مقايسه نظام آوائي گويش تبريز با خلخال [آزربايجان جنوبي]

ارشد فتاحي؛
به راهنمايي: محمد ضياءحسيني.
183 صفحه، جدول، نمودار، نقشه، پرسشنامه، كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه علامه طباطبائي، 1375

اين پايان‌نامه در چهار فصل تدوين شده است كه فصل اول درباره موقعيت جغرافيايي، تنوع زباني و ويژگيهاي انساني شهرستان خلخال و تاريخ مطالعات تركي آذري و زبان تركي مطالبي را در خود دارد. و نيز نظرات و بررسيهاي زبان‌شناسان مختلف و به خصوص انديشمندان ايراني را مرور مي‌كند. فصل دوم در مورد زبان‌شناسي مقابله‌اي و نظرات و عقيده‌هاي مختلف درباره اين رشته از زبان‌شناسي بحث مي‌كند و روند مقايسه زبانها را مورد توجه قرار مي‌دهد. و فصل سوم به توصيف واجهاي تركي آذري به خصوص در گويش خلخال مي‌پردازد، واجگونه‌هاي متفاوت، واجها و گونه‌هاي آنها و نيز نحوه توزيع آنها را در ساخت هجاي تركي آذري مورد بررسي قرار مي‌دهد و فصل چهارم به فرايندهاي آوايي و قواعد واجي و مقايسه آنها در دو گويش مي‌پردازد.

از مجموع بحث‌هاي فوق به اين نتيجه مي‌رسيم كه: تركي آذري داراي 21 همخوان و 9 واكه مي‌باشد و اينكه بعضي از زبانشناسان معتقدند كه واجهاي K, F, Z جزو واجهاي تركي آذري نيستند با توجه به مقايسه واجها در گويش خلخال، نظر آنها تائيد مي‌شود زيرا در بررسي واجهاي تركي آذري در گويش خلخال اين واجها مشاهده نمي‌شود به استثناي واج f كه هم در گويش خلخال و هم در گويش تبريز از بسامد بسيار اندكي برخودار است. در مورد واكه‌ها بايد گفت كه در هر دو گويش نه واكه وجود دارد و واكه كشيده در تركي آذري در هر دو گويش وجود ندارد و تحت فرايندهاي خاصي به وجود مي‌آيد. و واكه‌هاي كشيده فقط در واژه‌هاي قرضي به كار مي‌روند و اگر استثنائا در بعضي واژه‌هاي تركي به كار رود به قياس با واژه‌هاي قرضي است. در گويش خلخال گاهي كشش واگه‌اي كه با عملكرد فرايند آوايي به وجود آمده است. بين واژه‌ها تمايز معنايي ايجاد مي‌كند مانند واژه‌هاي [balix] "ماهي" و [ba:lix] "بندي كه علف را با آن مي‌بندند" كه در ژرفساخت به صورت /baglig/ مي‌باشد.

علل تفاوت دو گويش پس از بررسي‌هاي لازم موارد زير ذكر شده است : الف : متفاوت عملكرد قواعد واجي در دو گويش براي رسيدن از سطح ژرفساخت به روساخت. به همين دليل مثلا اگر در گويش تبريز همگوني كامل رخ مي‌دهد اين فرايند در گويش خلخال به صورت ناهمگوني، يا همگوني ناقص ظاهر مي‌شود. ب : توزيع متفاوت واجگونه‌ها در دو گويش يكي از عوامل مهم ديگر اختلاف در گويش است براي مثال واج ژرفساختي /G/ در گويش تبريز به صورت [x] در حالي كه در گويش خلخال به صورت [c] تظاهر مي‌يابد: "گويش تبريز" [??lmax] "آمدن" /??lmag/ "گويش خلخال" [??lmaxc] در گويش تبريز [y] واجگونه‌اي از /r/ بخصوص در موضع پاياني مي‌باشد در صورتي كه در گويش خلخال اين واجگونه اصلا وجود ندارد. پ : عامل ديگري كه باعث تفاوت دو گويش مي‌شود، متفاوت عمل كردن هماهنگي واكه‌ها در دو گويش است. مثلا در مثال قسمت "ب " واكه پسوند در گويش تبريز با واكه ريشه ناهماهنگ است در حالي كه در گويش خلخال بين همين دو واكه هماهنگي كامل وجود دارد. در اين پايان‌نامه 40 قاعده واجشناسي و نحوه عملكرد آن در هر دو گويش بررسي شده است. كه تعدادي از اين قواعد در هر دو گويش يكسان عمل مي‌كنند و از نقاط تشابه دو گويش محسوب مي‌شوند و بعضي ديگر از اين قاعده‌ها متفاوت عمل كرده و از وجه افتراق دو گويش هستند. در اين تحقيق فقط نظام آوايي دو گويش مقابله شده است جا دارد در زمينه واژگاني، دستوري، و تكيه و آهنگ نيز در دو گويش تحقيقات گسترده‌تري انجام شود.

تبريز/ خلخال/ بررسي تطبيقي/ زبان تركي (آذري)/ نظام آوايي/ گويش
Tabriz/ Khalkhal/ Comparative Survey/ Turkish Language (Azari)/ Phonic System/ Dialect
---------------------------------------------------------------------------------------
نگاهي به تز دكتراي دكتر امير پور در مورد لهجه سلماسي زبان تركي آذربايجاني [آزربايجان جنوبي]

دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني
tohidmelikzade@yahoo.com

زبان تركي آذربايجاني از جمله شاخه هاي زبان تركي مي باشد كه علاوه بر آذربايجان در شرق تركيه و تركان كركوك در عراق نيز رايج مي باشد. اين زبان جزو زبانهاي التصاقي مي باشد يعني بن فعل هميشه در آن ثابت مي باشد مانند گلمك كه بن آن يعني گل در تمام زمانها هميشه ثابت است ( گلديم، گله جه يه م، گليره م و غيره ). زبان تركي يكي از زبانهاي بستاني جهان مي باشد كه در طي اعصار مختلف در تمام جهان كاربرد داشته و بخش اعظم زبان سلاطين و فرمانروايان آسيا به اين زبان بوده است. ارزش علمي اين زبان با تحرير كتب مختلف علمي و ادبي صد چندان شده و همين امر سبب شده است كه در اكثر دانشگاههاي معتبر جهان كرسي زبان و ادبيات تركي و رشته توركولوژي ( ترك شناسي ) داير و مطالعه گردد. در كشور آلمان نيز اين امر به سبب ارتباط تاريخي تركان و آلماني ها از قديمي ترين اعصار تاكنون رواج فراوان دارد. محققين آلماني در رشته توركولوژي صاحب نام مي باشند از جمله پروفسور دورفئر كه با تحقيق زبان تركي در ايران صاحب نام و نشان فراوان در جهان علم مي باشد.

گفتيم كه زبان تركي آذربايجاني يكي از شعبات زبان گسترده توركي مي باشد. اين زبان به سبب گستردگي جغرافيايي و همچنين ائتنيكهاي مختلف تشكيل دهنده آن داراي لهجه هاي مختلفي مي باشد كه يكي از اين لهجه ها لهجه مردم سلماس مي باشد. سالها قبل يكي از اهالي سلماس به نام دكتر امير پور اهرنجاني پس از سالها تلاش و كوشش توانست در سال 1971 ميلادي يعني 1350 شمسي لهجه سلماس را به صورت كاملا علمي بررسي كرده و تز وي حائز دريافت دوره دكترا در كشور آلمان گردد. دكتر منوچهر اميرپور در سال 1317 در سلماس زاده شد. تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در سلماس گذرانيده و درجه دكتراي تركي را از كشور آلمان اخذ نموده است. وي زماني سرپرست دانشجويان ايراني در آلمان بوده است. ايشان هم اينك در كشور آلمان زندگي مي كنند.

دكتر اميرپور در اين رساله ابتدا به تاريخ زبان تركي آذربايجاني پرداخته و سپس با ذكر مواردي از لهجه تركي در سلماس لهجه شمالي و جنوبي تركي آذربايجاني را بررسي نموده است. در ادامه رساله گرامر، مورفولوژي و فونولوژي اين زبان و لهجه سلماس مورد بررسي قرار گرفته است.

زماني كه محقق سخت كوش سلماسي آقاي محمد رضا مهرزاد صدقياني مشغول تدوين بودند تلاشهاي نگارنده و ايشان براي تهيه اين رساله عليرغم مكاتبه با ايشان بي ثمر ماند تا اينكه به صورت كاملا اتفاقي دوستي عالم از تركيه كه مشغول بررسي علمي لهجه تركي سلماس مي باشد وجود اين رساله را به اينجانب متذكر شد. اين رساله حاليه در كتابخانه اينجانب موجود مي باشد.
---------------------------------------------------------------------------------------
بررسي ورود واژه از زبان تركي به فارسي وعوامل زبان شناختي موثر در آن

تحصيلات تکميلي
نام و نام خانوادگي : مجتبي شعاعي
دانشكده : ادبيات و علوم انساني
استاد راهنما : دکتر سيد محمدتقي طيب
تاريخ دفاع : 11/7/77
رشته و گرايش : زبان شناسي همگاني
استاد مشاور : دکتر ساسان سپنتا

چكيده

از آنجا كه قشر عظيمي از جامعه كشور ما را ترك زبانان تشكيل مي دهند، و قرن ها است كه به لحاظ دارا بودن وحدت ديني و اشتراك فرهنگي با فارسي زبانان به همزيستي مسالمت آميز خود ادامه مي دهند، از اين رو شناخت زبان يكديگر به درك متقابل عمق بيشتري خواهد بخشيد، و چون زبان وسيله برقراري ارتباط ميان افراد جامعه مي باشد و با ويژگيهاي خاص خود به يكديگر تاثير متقابل مي گذارند، زبان فارسي و تركي نيز از اين امر مستثني نيستند. لذا اين امر انگيزه اي شد تا در راستاي آشكار ساختن اين واقعيت، تاثير زبان تركي در فارسي در قالب اين تحقيق بررسي گردد و سابقه تاريخي و عوامل زبان شناختي آن نيز مورد ارزيابي قرار گيرد. از اين رو واژه هاي دخيل تركي در فارسي از فرهنگهاي معتبر فارسي دهخدا و معين استخراج و طبق اهداف اين تحقيق به سه دسته جدا از هم تفكيك شدند.

دسته اول واژه هايي هستند كه امروزه اغلب آنها مورد استفاده عموم مردم قرار مي گيرند و خلائي را در زبان فارسي پر مي كننند و كسي كه به قرضي بودن آنها واقف نيست و تاكنون جايگزين مناسبي براي آنها وضع نگرديده و در هر دو زبان فارسي و تركي روزمره به طور يكسان به كار مي روند.
دسته دوم واژه هايي را تشكيل مي دهند كه همانند دسته اول در مكالمات زبان فارسي فعالند و ضمن اينكه داراي معادل فارسي نيز مي باشند، ولي به طور رايج به كار مي روند هرچند كه در شيوه هاي مختلف گفتار و نوشتار از معادلهاي فارسي نيز استفاده مي شود.
دسته سوم واژه هايي را تشكيل مي دهند كه در مقطعي از زمان وارد زبان فارسي شده و در مقطعي ديگر از آن جدا گشته اند و جزء گنجينة لغات به كار رفته در زبان محسوب مي شوند و آنها را فقط در كتب قديمي مي توان يافت و هيچگونه تاثيري در زبان فعلي فارسي ننهاده اند.

كليه واژه ها واج نگاري شده اند و علل حذف واژه هاي دسته سوم، در داخل پرانتز مقابل هر يك با حرفي مشخص گرديده است.

نتيجه اين بررسي ضمن اينكه همزيستي دراز مدت اين دو زبان را نشان مي دهد، مي تواند واژگان بيگانه تركي را كه در فارسي فعال هستند شناسايي نموده و در جهت اهداف كلي پالايش زبان فارسي از واژه هاي دخيل تركي به كار گرفته شود.
---------------------------------------------------------------------------------------
واژگان قرضي تركي در زبان فارسي

محمودعلي چهرگاني‌منتظر؛
به راهنمايي: علي افخمي.
ك + 604 صفحه،جدول، كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه تربيت مدرس، تهران، 1372

رايج‌ترين نمونه از پديده‌هاي قرضي زباني واژه‌هاي قرضي مي‌باشند، در اين مورد گويندگان يك زبان واژه‌ها زبان ديگر را عينا در زبان خود بكار مي‌برند. مطالعه روزنامه، مجله، كتاب و گوش دادن به راديو و تلويزيون ما را به اين حقيقت روبرو مي‌سازد كه زبان فارسي داراي انبوهي از واژه‌هاي قرضي است. اين واژه‌ها، گاه همراه با نوآوري‌هاي فرهنگي هستند و خلائي را در زبان فارسي پر مي‌كنند تا زماني كه اهل زبان، واژه موجه و مناسبي براي آن پيدا كنند. معذالك واژه‌هائي نيز يافت مي‌شوند كه با وجودي كه خلائي را در زبان فارسي پر نمي‌كنند، جزو گنجينه لغات زبان فارسي قرار گرفته‌اند. منظور از واژگان تركي، كليه واژگاني است كه از زبانهاي مختلف تركي (آذري، استانبولي، قزاقي، قرقيزي، تركمني، جغتايي، ازبكي و غيره) در طي قرون متمادي وارد زبان فارسي شده‌اند.

بر اساس اطلاعات موجود در منابع تاريخي و ادبي تركان، علاوه بر سكونت حتي قبل از اسلام در مناطقي از ايران كنوني مثل تركمن صحرا و گنبد، در قسمتهايي از آذربايجان فعلي ايران نيز سكونت داشته‌اند. اسامي مناطق، كوهها، رودخانه‌ها و امثالهم مانند اوش‌كايا (قايا) Uskaya (gaya) (اسكو) اوجان Ujan (بستان‌آباد) و كوههاي بش بارماك (ق) Besbarmak(g) و غيره در قبل از اسلام در ايران نشانگر سكونت تركان از ديرباز در مناطقي از ايران مي‌باشد. خلف تبريزي در برهان قاطع نيز يادآوري مي‌نمايد كه به سبب ارتباط نزديك ايرانيان با اعراب و تركان، نفوذ زبان تركي در حتي در قبل از اسلام در زبان فارسي ديده مي‌شود.

اينجانب با جستجو در فرهنگهاي مهم فارسي از جمله، لغت‌نامه دهخدا، فرهنگ معين، خرد، عميد، برهان قاطع، الفبائي قياسي مشيري، سعدي و ديگر فرهنگها و بررسي و تطبيق واژه‌هاي استخراجي در فرهنگهاي درخشان، فرهنگ تركي، فارسي بهزادي، فرهنگ تركي، فارسي محمد پيفون و غيره، توانستم بيش از 4200 واژه تركي و 1500 اعلام تركي كشف و استخراج نمايم.

واژه‌نامه‌ها/ زبان فارسي/ زبان تركي/ واژه‌هاي قرضي
Glossaries/ Persian Language/ Turkish Language/ Loan Words
---------------------------------------------------------------------------------------
لغات و اصطلاحات تركي در فارسي
TURKISH WORDS IN PERSIAN LITERATURE


دانشگاه زنجان، دولتي
http://dbase.irandoc.ac.ir/00295/00295782.htm

بررسي آرا و نظريه‌هاي جغرافي‌نويسان و مورخاني كه در مورد "زبان آذربايجاني" و "زبان تركي" و موارد اختلاف و يا يكي بودن آنها (نويسندگان ياد شده) در آثار خود تحقيق و بررسي داشته‌اند و اظهار نظرهاي موافق و يا مخالف ارائه نموده‌اند، استخراج لغات تركي، بررسي نحوه ورود لغات تركي در زبان و ادبيات فارسي، ارائه شواهد مثالي از لغات تركي كه در متون نظم و نثر راه پيدا كرده است.

تاريخ اجراي طرح 1376 تا 1377 ميزان پيشرفت كار 100
دانشگاه زنجان
دانشگاه زنجان، دولتي. 2500000
زبان تركي/ زبان فارسي/ واژه/ اصطلاحات
---------------------------------------------------------------------------------------
ساخت آوايي زبان تركي آذري

حسن حسابگر؛
به راهنمايي: علي‌اشرف صادقي.
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه علامه طباطبايي، 1371
http://dbase.irandoc.ac.ir/00023/00023707.htm

در فصل نسخت اين تحقيق تاريخچه كوتاهي از گذشته زبانهاي تركي و زبان تركي آذري ارائه شده و موقعيت زبان تركي آذري در ميان زبانهاي تركي روشن گرديده، تقسيم‌بنديهاي مختلف و گروه‌بنديهاي متفاوت خانواده زبانهاي تركي از ترك شناسان مختلف نقل شده و سپس گويش و لهجه‌هاي مختلف تركي آذري و گروه‌بندي آنها مشخص گرديده و در باره سبكهاي گفتاري و نوشتاري تركي‌آذري بحث شده ‌است. در فصل دوم شش پايان‌نامه دكتري كه توسط فارغ‌التحصيلان رشته زبانشناسي نوشته شده بعلاوه شش اثر ديگر كه توسط زبانشناسان تركي‌شناس برشته تحرير درآمده مورد بررسي قرار گرفته. آنچه در اين پايان‌نامه افزوده شده بررسي مجدد همه نوشته‌ها و استخراج واجها بر اساس جفت‌هاي كمينه در مواضع سه گانه آغازي، مياني، پاياني، و استخراج كامل واجگونه‌ها در لهجه تبريز است. ضمنا پيشنهادي جديد در مورد واجها در زبان تركي آذري در اين پايان‌نامه ارائه شده كه براساس آن واجهاي همخوان به 21 همخوان تقليل داده شده و در باره واگه‌ها همان نظر كلي يعني 9 واكه كوتاه براي تركي آذري مورد پذيرش قرار گرفته است.

لهجه تركي تبريز/ زبان تركي آذري/ واج‌هاي همخوان/ واكه‌ها
---------------------------------------------------------------------------------------
زمان و نمود در تركي آذري

علي محمدي؛
به راهنمايي: علي افخمي.
67 صفحه، جدول، كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه تربيت مدرس، تهران، 1374
http://dbase.irandoc.ac.ir/00050/00050903.htm

رساله حاضر به بررسي دو مقوله زمان و نمود كه بيش از هر مقوله ديگري با يكديگر، اشتباه گرفته مي‌شوند مي‌پردازد. مرروي بر مطالعات پيشين در اين زمينه نشان مي‌دهد كه نمود بعنوان يك مقوله فعلي مستقل از زمان در كتب دستور زبان آذري مورد توجه قرار نگرفته است و بيشتر بعنوان گونه‌اي از مقوله زمان تلقي گرديده است. چنين برداشتي از مقوله نمود باعث گرديده تا توصيفات دستوري بعمل آمده از دو مقوله زمان و نمود غيرواقع گرايانه و نارسا باشد. رساله حاضر تلاش در جهت توصيف اين دو مقوله فعلي از حيت تمايز ميان آندو مي‌باشد. در آن بخش از رساله كه به بررسي مقوله زمان مي‌پردازد نگارنده برخلاف دستورهاي سنتي كه به سه زمان عمده گذشته حال و آينده قايل هستند به وجود دو زمان عمده گذشته و غيرگذشته قايل گشته و سعي دارد تا با استفاده از شواهد و داده‌هاي زباني به اثبات نظر خود بپردازد. در بحث از مقوله نمود كه موضوع عمده رساله حاضر مي‌باشد تلاش گرديده است تا نظام نمودي زبان تركي آذري فارغ از مقوله زمان بررسي و چگونگي صورتبندي نمودهاي مختلف و ويژگيهاي آنها مشخص گردد. همچنين تلاش گرديده است تا نقش بنيادي‌تر نمود در مقايسه با زمان مشخص گردد.

دستورزبان/ زمان (دستور زبان)/ نمود (دستورزبان)/ زبان تركي آذري
Grammar / Tense / Aspect / Azari Turkish Language
Serial no: 00050903 == Call No. : 09413
---------------------------------------------------------------------------------------
بررسي مقابله‌اي نظام آوايي زبانهاي تركي آذربايجاني و فارسي

محمدابراهيم مريمي؛
به راهنمايي: علي افخمي
175صفحه، جدول، كتابنامه
پايان نامه (كارشناسي ارشد) -- دانشگاه تربيت مدرس، 1375

تحقيق حاضر به بررسي مقابله‌اي نظام آوايي زبانهاي تركي آذربايجاني و فارسي، نوع جديدي از مطالعات تقابلي پرداخته است كه از نيمه‌هاي قرن بيستم توجه زيادي را به خود جلب كرده، زيرا فرضيه جديد علاوه بر توصيف وجوه اشتراك و افتراق زبانهاي مورد مطالعه، هدفش پيشگويي خطاهاي دانش‌پژوهان چنين خطاهايي تداخلي است كه جهتش از زبان مبداء به زبان مقصد مي‌باشد. بر اساس چنين فرضيه‌اي اين تحقيق در چهارچوب فرضيه سنتي در هفت فصل بترتيب زير تنظيم گرديده است : فصل اول به عنوان مقدمه به اهداف و اهميت تحقيق پرداخته و در آخر به مروري بر ادبيات آن نيز اشاره شده است. فصل دوم به بنيان نظري تجزيه و تحليل مقابله‌اي مي‌پردازد. فصل سوم نيز جهت آشنايي با آواشناسي و واج‌شناسي تنظيم گرديده. فصل چهارم و پنجم به ترتيب نظام‌آوايي زبانهاي تركي آذربايجاني و فارسي را مورد بحث قرار داده و در اين راستا با واجها و واج‌گونه‌ها همخوانها و واكه‌هاي دو زبان مورد نظر آشنا شده و واكه‌هاي مركب و هجا نيز از ديگر بحث‌هايي است كه از آنها سخن به ميان آمده. همچنين انواع مختلف فرايندهاي آوايي با مثالهاي مربوطه روشن گرديده و در آخر اين دو فصل تكيه كلمه مورد بررسي قرار گرفته است. فصل ششم كه اساس و پايه تحقيق بر آن استوار است به مقايسه نظام‌آوايي دو زبان مورد نظر پرداخته و در اين راستا خطاهاي دانش‌پژوهان تركي آذربايجاني در يادگيري زبان فارسي و يا بر عكس پيشگويي شده است. سرانجام فصل هفتم نتيجه‌گيري بوده كه به يافته‌ها، كاربرردها و پيشنهادات اختصاص يافته است. نتايج حاصله نشان مي‌دهد كه سخنگويان تركي آذربايجاني در يادگيري و تلفظ عناصري كه در دو زبان وجود دارد با مشكل خاصي روبرو نمي‌شوند، در حاليكه آنها در تلفظ واجهائيكه در زبان فارسي موجود بوده و در زبان تركي آذربايجاني وجود نداشته باشد با مشكلات جدي مواجه مي‌شوند.

واج‌شناسي/ واج/ واكه/ زبان تركي/ زبان فارسي/ آواشناسي
Phonology/ Phoneme/ Vowel/ Turkish Language/ Persian Language/ Phonetics
Serial no: 00047942 == Call No. : 05903


posted by 8:30 AM

Powered by Blogger

 



A Weblog dedicated to Turks (Khorasanian + Azerbaijanian Turks) of Khorasan, Xorasan, Horasan, and Khorasan Turkish





EMAIL

SÖZÜMÜZ LINKS

افشار: وبلاگ تركهاي خراسان-آفشار يورد


سٶزوموز سٶزوموز


سؤزوموز- وبلاگ عمومى تركهاى ايران
سؤزوموز- در پرشين بلاگ
تورك خاتون- وئبلاگ زنان ترك
ايلخان- تركهاى جنوب و مركز ايران
آدليم توركله ر- مشاهير تركهاى ايران

باشقا سايتلار


طنز بجنورد
اسماعیل سالاریان
گریوان GERIVAN
فرهنگ عامیانه و گویش ترکی به لهجه ی بجنوردی
مشهد تورك لري (ترکهای مشهد)
بهاريه-وبلاگ محمد عرب خدري
نوایی
یاشاسین شیروان تورکله ری
خوراسان تورکله ری-ترکهای خراسان
گريوان GERIVAN
شيندخت-توركجه شئعر
Avşar Obası
بجنوردنيوز

حاجى بكتاش ولى خراسانى

حاجى بكتاش ولى خراسانى
HACI BEKTAŞ VELİ
Hacı Bektaş Veli
Hünkar Hacı Bektaş Veli

خوراسان ارنه نله ري-پيران خراسان

خوجا دخانى خراسانى
حسن اوغلو اسفرائنى
بابا الياس خراسانى
BABA ILYAS
سارى سالتوق(سلجوق) دده
خيدير آبدال سلطان خراسانى

تركان نامدار خراسان

جوجوخان
كلنل محمد تقي خان پسيان
سرگرد اسكندانى
نادرشاه افشار

مقالات-بررسيها

ادبيات عامه درگز- م.كريمى
خراسان توركلرينين ديلى- بير
خراسان توركلرينين ديلى-ايكى

محققين-كتابشناسى


Prof. Dr. SULTAN TULU
Prof. Dr. GERHARD DOERFER

موسيقى تركى خراسان

حاج قربان سليمانى
محمد حسين يگانه

حاج قربان سليمانى

محمدحسين يگانه

آهنگ بجنوردى-١



قالى تركى خراسان
Photos

Free Web Page Hit Counters
Sharper Image Coupons